زبان شناس و متخصص تاریخ ادبیات ارمنی گفت: گرچه ارمنیها پیش از نگارش شاهنامه با اسطورههایی چون «رستم» آشنا بودند، اما شاهنامه فردوسی توانست عناصر ادبی و فرهنگی ایران را به سایر کشورها از جمله ارمنستان انتقال دهد.
آندرانیک سیمونی زبانشناس و متخصص تاریخ ادبیات ارمنی، معتقد است حماسههای ملی، در سرگذشت کشورها ریشه دارد و ملتها از حماسههای ملی برای خودباوری در برهههایی حساس از حیاتِ تاریخیِ خود استفاده کردهاند.
سیمونی که در آستانه فرارسیدن 25 اردیبهشت ماه روز پاسداشت زبان فارسی و بزرگداشت فردوسی با خبرنگار ایرنا گفتوگو میکرد، یادآور شد نام «رستم» پیش از شاهنامه در یک اثر تاریخی به زبان ارمنی ذکر شده است؛ با این حال، فردوسی به اسطورههای ایرانی روح داد و آن را وارد زندگی روزمره مردمانی کرد که در مرزهایی فراتر از ایرانِ امروز، میزیستهاند.
آندرانیک سیمونی در این گفت وگو به بررسیِ تاثیر شاهنامه فردوسی بر ادبیات ارمنستان پرداخت و اسطورههای ارمنی و شاهنامه را از نظر ماهیت و روند تطور، مقایسه کرد.
مشروح این گفتوگو را در ادامه می آید.
** ایرنا: حماسه ملی چیست؟
سیمونی: انسان از دیرباز برای کارهای بزرگ، نیازمند انگیزه و خودباوری بوده است. برخی دانشمندان معتقدند نقاشیهای دورانِ غارنشینی هم برای ایجاد این خودباوری کشیده میشد؛ بدین ترتیب که انسانها با ایجاد آیینهایی، روحیه شکار را در خود تقویت میکردند و سپس واقعا به شکار حیوانات میرفتند.
حماسه ملی نیز همین نقش را دارد. در دورهای که روحِ ملی دچار خدشه میشود و روانشناسیِ ملی آسیب میبیند، لازم است ابزاری به وجود بیاید که یک ملت بتواند اعتماد به نفسِ ازدسترفته خود را بازیابد و سرش را بلند کند. در چنین برهههایی از تاریخ، حماسههای ملی، احیاگر ملتها بودهاند.
** ایرنا: شاهنامه بر اساسِ کدام نیاز نوشته شد؟
سیمونی: ایران در قرن چهارم هجری، زیر سلطه سیاسی، اقتصادی و حتی فرهنگی اعراب بود. حکومتهای محلی در این زمان، برای استقلال از اعراب میکوشیدند. «ابومنصور محمد بن عبدالرزاق» که حکومت را در بخشی از خراسان برعهده داشت، از همه ایرانیان خواست که هرچه سند یا روایت از تاریخِ ایران دارند بیاورند و از کاتبان خواست که آنها را گردآوری کنند. بدین ترتیب، شاهنامه ابومنصوری تدوین شد. به زبان سادهتر، یک حاکمِ ایرانی برای ایرانیت، بُنچاق درست کرد.
ابتدا این مجموعه در اختیار دقیقی قرار گرفت. وی بخشی از شاهنامه ابومنصوری که به نثر نوشته شده بود را به نظم درآورد. بعدها فردوسی این کار را با هنرمندیِ تمام، به سرانجام رساند.
** ایرنا: شهروندانِ ارمنستان تا چه اندازه با این حماسه ملیِ ایرانیان آشنا بودهاند؟
سیمونی: تا جایی که به «شناخت» مربوط است، ارمنیها حتی پیش از نگارشِ شاهنامه، با قهرمانانِ حماسیِ ایران آشنا بودند. کهنترین اثری که در آن از «رستم» پهلوان ایرانی یادشده، شاهنامه نیست؛ بلکه اثری در ادبیات ارمنی است. موسی خورِنی (Movses Khorenatsi) تاریخنگار ارمنی، در قرن پنجم میلادی نخستین تاریخِ تطبیقی، تحلیلی و زمانبندی شده را در منطقه ما به رشته تحریر درآورد.
خورِنی دانشآموخته یونان و شهر اسکندریه بود. او در سال 440 میلادی به ارمنستان بازگشت و نگارش کتابِ تاریخ را آغاز کرد. موسی خورنی تاریخ ارمنستان را در سه بخش تالیف کرد:
الف: تاریخ نیاکان که بیشتر افسانه است و میتوان آن را با دودمان کیانیان در شاهنامه همتراز دانست.
ب: بخش دوم که ترکیبی از تاریخ و اساطیر و افسانههاست.
پ: بخش سوم که تاریخِ تحلیلی، تطبیقی و زمانبندیشده است.
نگارش این کتاب، اندکی پس از سرنگونی حکومت اشکانیان در ارمنستان آغاز شد. میدانید که حکومت اشکانیانِ ارمنستان، تا سال 428 میلادی، یعنی 202 سال پس از سقوط اشکانیان در ایران، به حاکمیت خود ادامه داد.
در چنین شرایطی، حاکم وقت ارمنستان که از موسی خورِنی خواسته بود کتاب تاریخ تهیه کند، تاکید کرد درباره روایتهای تاریخی و افسانههای رایج در ایران و ارمنستان نیز بنویسد.
ما به نوعی شانس آوردیم که خورِنی از تاریخ باستانیِ ایران و ارمنستان انتقاد کرده است. با این انتقاد، در واقع نام برخی اساطیرِ ما در آن دوره به ثبت رسید. او در کتابش، اساطیر ارمنستان را قصههایی ناروا از دورانِ بتپرستی دانسته و نوشته است: ارمنیها معتقدند پهلوانی به نام دُرکآنگِغ (Dork Angegh) داشتند که میتوانست سنگهایی چنان عظیم را به دریا بیفکند که امواجِ بزرگِ حاصل از آن، کشتیها را غرق کند.
یا مثلا درباره افسانههای ایرانی نوشته: در این افسانهها کسی به نام رستم وجود دارد که میگویند نیرویش با 120 پیل برابری میکرده است.
خورِنی که دانشآموخته یونان بود، میگوید آن هنری که در ادبیاتِ هومر (شاعر یونانی) وجود دارد، در ادبیات ایران و ارمنستان نیست.
** ایرنا: آیا شاهنامه فردوسی توانست آن هنری که موسی خورِنی از آن سخن میگفت را وارد ادبیاتِ ایران کند؟
سیمونی: بله. فردوسی در شاهنامه ابومنصوری روح دمید و ضمن افزودن روابط چندلایه عرفی، اخلاقی، اجتماعی و قومی، آن را با آرایههای زیبای ادبی و تصویرسازیهای هنرمندانه بازآفرینی کرد. امروزه در ادبیاتِ جهان از شاهنامه در کنار ایلیاد و اودیسه، به عنوان جاودانهترین آثار حماسی یاد میشود.
شما این روحِ ادیبانه را در آثار شکسپیر هم میبینید. بسیاری از سوژهها در داستانهای شکسپیر، متعلق به خودِ او نیست. در آن دوره در انگلستان، اقتباس منعی نداشت و رسم بود که تئاترهای مهم، افرادی را به شهرها و تالارهای نمایش میفرستادند. این افراد، اجراهایی که اغلب با بداههگویی همراه بود را میشنیدند، یادداشت میکردند و میآوردند به نویسندههای خود میدادند. یکی از این نویسندهها، ویلیام شکسپیر بود. شکسپیر سوژههای داستانی را میگرفت، اما وقتی به یکدیگر وصل میکرد، در آن روح میدمید و حکایت را به اثری بزرگ در ادبیات تبدیل میکرد.
فردوسی نیز همین نقش را داشت و شاهنامهای آفرید که به اثری بزرگ در ادبیاتِ جهان تبدیل شد و روی ادبیاتِ بسیاری از کشورها نیز اثر گذاشت.
** ایرنا: تاثیر شاهنامه بر ادبیات ارمنی چه بود؟
سیمونی: شاهنامه فردوسی از نظر فرهنگی، معنایی و سبکِ ادبی روی ادبیات روایی و حتی غناییِ ارمنستان اثر گذاشت؛ بهگونهای که «کنستانتین یِرزِنکاسی» (Constantine Erzincatsi) شاعر بزرگ ارمنستان در قرن سیزدهم میلادی، میگوید شعرِ مرا فردوسیوار بخوانید. یرزنکاسی بر وزن شاهنامه شعر گفته است و مردم ارمنستان آنقدر با شاهنامه آشنا بودند که او گفت شعر مرا فردوسیوار بخوانید.
نامهایی مانند روستام، زُهراب، تاهمینا، فیردوس و... (رستم، سهراب، تهمینه، فردوس،...) تا همین امروز از نامهای رایج در ارمنستان است.
بخشهای مختلف شاهنامه بارها در ارمنستان توسط افراد مختلف ترجمه و چاپ شده است. «سِرگه اوماریان» کسی است که احتمالا زیباترین ترجمه را از شاهنامه ارائه کرده و تصویرسازیها و رنگآمیزیهای ادبی را بهگونهای به زبان ارمنی برگردانده است که شما وقتی ترجمه اوماریان را میخوانید، واقعا احساس میکنید که دارید شاهنامهخوانی میکنید.
یکی از معروفترین داستانهای محبوب در ارمنستان، داستانی به نام «روستام - زال» است که این را هم باید از تاثیرهای شاهنامه بر ادبیات ارمنی دانست.
تاجیکها در دوران شوروی، فیلمی درباره حماسه رستم و سهراب ساختند که به شدت در ارمنستان محبوب است. در کشور ارمنستان، شما در کوچه و خیابان، افراد عادی را میبینید که میتوانند بخشهایی از شاهنامه را از حفظ برایتان بخوانند. چنین وضعیتی با این ابعاد، حتی شاید در ایران کمتر دیده شود.
** ایرنا: آیا میتوان گفت که ایران و ارمنستان حماسههای مشترک دارند؟
سیمونی: نه. میتوان گفت که حماسههای ایران روی ادبیات ارمنی تاثیرگذار بودهاند.
ملتِ ایران سه هزار سال سابقه حکومتِ مستقل دارد. ملتِ ارمنستان در بخشهای چشمگیری از تاریخِ خود، زیر سلطه بوده و آرزوی استقلال داشته است. چگونه میشود حماسههای این دو ملت، یکسان باشد؟
شاهنامه فردوسی، به ایرانیان یادآوری میکند که شما ملتی بزرگ و توانمند بودهاید. حماسه «دلیرانِ ساسون» که حماسه ملی ارمنی است، به ارمنیها امید میدهد که آیندهای روشن در انتظارِ شماست.
فردوسی، رستم را به سمنگان میبَرَد و در آنجا، دخترِ شاه از رستم خواستگاری میکند. مگر چنین اتفاقی از نظر شان و جایگاه دو طرف امکانپذیر است؟! فردوسی با این داستان، به ایرانیان یادآوری میکند که اگرچه «تهمینه» دخترِ شاه سمنگان است، اما «رستم» هم پهلوانِ ایران است و پهلوانی در ایران، چنین ارزش و مقامی دارد.
در حماسه ارمنی، حاکمِ اعراب به پادشاه ارمنستان پیشنهاد میکند که به جای خراج، دخترش را به او بدهد. حاکم ارمنستان این پیشنهاد را رد میکند و لشکر اعراب به ارمنستان یورش میبرد. مهاجمان، نیمی از ارامنه را میکشند. سپس دختر شاه ارمنستان، برای اینکه جلوی کشتار را بگیرد، از خودگذشتگی میکند و با لشکر عرب میرود. در میانه راه، چشمهای باز میشود و شاهزاده از آن مینوشد و آن چشمه، شاهزاده را باردار میکند. وقتی شاهزاده به بغداد میرسد، میفهمند که او باردار است. او کودکانی دوقلو به نامهای «ساناسار» و «باغداسار» به دنیا میآورد. این دو کودک، وقتی بزرگ میشوند به ارمنستان باز میگردند و ارمنستان را آزاد میکنند.
2 تن از قهرمانانِ ارامنه، یتیم بزرگ میشوند. «داویت» قهرمانِ بزرگِ حماسههای ارمنی، دایی، عمو و مادربزرگ دارد، اما پدر ندارد؛ چرا؟ چون ملت ارمنستان در تاریخ خود استقلال نداشته است. چنین ملتی نمیتواند قهرمانانی داشته باشد که زیر سایه پدر، بزرگ شدهاند. در حالیکه هنگام تولد سهراب در ایران، میبینیم که به جز رستم (پدر)، زال (پدربزرگ سهراب) نیز در قید حیات است.
در برخی صحنهها، البته میان حماسههای ایرانی و ارمنی، اشتراکهایی وجود دارد. مثلا جنگ با دیو سپید، مشترک است. اما جوهره این دو حماسه، یکسان نیست.
حماسه دلیرانِ ساسون که گاه از آن با نام حماسه «خاندانِ بزرگان» نیز یاد میشود، برعکس شاهنامه، مکتوب و مدون نبود. هزاران راوی این حماسه را سینه به سینه نقل کردهاند و برای نخستین بار، اواخر قرن نوزدهم، یکی از روایتهای این حماسه در استانبول مکتوب شد. سپس در سال 1934، سه ادیب ارمنی، این حماسه را بر اساسِ گویشِ ساسون به رشته تحریر درآوردند و حماسهای واحد آفریدند. در همین سال، ارمنستان «هزاره ساسونسی داویت» را جشن گرفت.
** ایرنا: آقای دکتر، شاهنامه در دورهای، روحیه استقلالخواهی را ترویج و زبان فارسی را احیا کرد. امروزه شاهنامهخوانی چه اهمیتی میتواند داشته باشد؟
سیمونی: امروزه شاهنامهخوانی نه تنها از نظر ترویج ادبیات و زبان فارسی اهمیت دارد، بلکه نقش آموزشی و تربیتیِ آن برای نسل جوان میتواند برجسته شود.
شاهنامه فردوسی، آیینهای است که هر ایرانی با نگاه کردن در آن، چهرهای از خویش را مییابد و شیوههای تعامل و برخورد با دوست و دشمن را مرور میکند. گمان میکنم بزرگترین درس شاهنامه را «رستم» به ما داد. او در هنگام نبرد با سهراب، با تردیدهای درونی دست و پنجه نرم میکرد و میدانست که سرزمین توران نمیتواند پهلوانی چنین توانمند داشته باشد، اما در نبرد با کسی که در جبهه دشمن قرار داشت، لحظهای درنگ نکرد و زمانی که فرصت یافت، کار را تمام کرد. بنابراین، برای رستم، حفظ کیان ملی از همه چیز والاتر بود.
افزون بر این، ملل دیگر نیز در چارچوب شاهنامه، بهتر میتوانند با ایران و اسطورههای ایرانی آشنا شوند. از این نظر، ترویج شاهنامه در فراتر از مرزهای ایران اهمیت دارد.
گفتوگو از: زمان رضاخانیhttps://ccsi.ir//vdcaamn6.49ni615kk4.html
اشتراک گذاری :
ccsi.ir/vdcaamn6.49ni615kk4.html
ارسال نظر
کليه حقوق اين سايت متعلق به بنياد مطالعات قفقاز بوده و استفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلامانع است.