در پی فروپاشی شوروی و پدید آمدن خلاء امنیتی جدی در جمهوریهای تازه استقلالیافته موسوم به خارجه نزدیک فدراسیون روسیه، عمدهی جمهوریها و بهویژه برخی کشورها در بالتیک و یا قفقاز جنوبی، به دلایل گوناگون امنیتی، ژئوپلیتیک و حتی فرهنگی و اقتصادی به عرصهی فاز بعدی تحرکات و پیشروی غرب علیه مسکو بدل شدند. روندی که صرفا به واسطهی طراحیهای غربی صورت نگرفت و همراهی کشورهای مذکور را نیز به همراه داشت. کشورهایی که سران عمدتا نومنکلاتورای آنها گذشتهی شورویایی خویش را بدرود گفته و ادغام در ساختارهای یوروآتلانتیکی را راه برونرفت مناسبی برای خلاصی از سایهی برادر بزرگتر و همچنین گذر از مشکلات عدیدهی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی دوران پساشوروی میدانستند. جدای از اینکه اکنون بعد از 25 سال از فروپاشی شوروی آن انتظارها و ارزیابیها در عرصه عمل به چه نتیجهای منتهی شده است اما تردیدی نمیتوان روا داشت که کماکان کشاکش میان مسکو و غرب در مسأله پیشرویهای ناتو در محیط پیرامون روسیه یکی از مهمترین فاکتورها در تحولات اروپای شرقی و قفقاز بوده است. در حالیکه همسایگی قفقاز با جمهوری اسلامی ایران، بر اهمیت راهبردی آن برای ناتو افزوده است، ترکیه بهمنزلهی سومین همسایه قفقاز و عضوی از ناتو انگیزههای قوی برای بازیگری در این منطقه را دارا است و در حالیکه جنگ اوت 2008، عضویت کشورهای قفقاز در ناتو را بهمنزلهی خط قرمزی غیر قابل تخطی از منظر مسکو ترسیم نمود، بازیگری نیابتی قدرتی منطقهای همچون ترکیه در زمین ناتو در قفقاز به مولفهای مهم تبدیل شده است، نقشآفرینیای که در روندهای کنونی منطقه قفقاز شاهد تحقق و پیشبرد آن هستیم. چنانکه ترکیه همزمان با افزایش تحرکات و عمق استراتژیک خود در قفقاز، کارویژههای سپردهشده از سوی ناتو را نیز در این منطقه عملی میکند.