سالها است که ایالات متحده «سیاست همه منهای ایران» را دنبال میکند، یکی از مصادیق این سیاست ممانعت واشنگتن از تحقق خطوط انتقال انرژی با مشارکت ایران و در مقابل حمایت از مسیرهای جایگزین و خطوط انتقال انرژی با هدف دور زدن ایران بوده است. سیاستی که یکی از نخستین مراحل آن در خط لوله باکو ـ تفلیس ـ جیحان عملی شد. طرحی که بسیاری از کارشناسان در مورد مقرون به صرفه بودن آن نیز شک داشتند. در این بین دیگر طرحی که دور زدن ایران را دنبال میکند و بهمثابه رقیب پروژه انتقال گاز از ایران به پاکستان و هند موسوم به خط لوله صلح، با حمایت آمریکا توانسته است به فاز اجرایی وارد شود، خط لوله تاپی بوده است. خط لولهای که شرکت ملی نفت چین با انتشار پیامی در 8 اوت 2018 اعلام کرد: «چین در چارچوب بخشی از ابتکار چند تریلیون دلاری کمربند و راه (BRI) مایل به سرمایهگذاری در پروژه تاپی است و مایل به متصل شدن به خط لوله گاز از ترکمنستان است»، بر این اساس چین تمایل دارد که خط لولهای با انشعاب از تاپی از طریق پاکستان به این کشور متصل شود. اتفاقی که به گفته کارشناسان امکان تحقق آن بعد از تکمیل خط لوله تاپی وجود خواهد داشت. تاپی، خط لولهای که انتظار میرود در سال 2020 بهرهبرداری از آن آغاز شود. در حالیکه چین با پاکستان بهمنزله شریک اصلی منطقهای خویش در «ابتکار کمربند و راه»، مناسباتی در سطح راهبردی را تجربه میکند، برای ورود به خط لولهای که مقصد آن هند است، قطعا با موانعی نیز روبرو خواهد بود اما واقعیت این است که در تصمیمگیریهای نهایی برای تحقق و یا عدم تحقق چنین همکاریهایی مولفههای پرشمار، همافزا، همفرسا و متناقض و البته مشمول قید زمان وارد عمل میشوند که اگر نتیجه آنها همکاری دو رقیب جدی، چین و هند در منتفع شدن از یک خط لوله باشد، جای تعجبی باقی نمیگذارد. در حال حاضر حمایت چین از این خط لوله که در مسیر احداث در افغانستان، مهمترین و حساسترین فاز اجرایی را تجربه میکند، یک فاکتور مهم در بود یا نبود این طرح است. از سوی دیگر مهلت سه ساله ایران به پاکستان که خط لوله نهصد کیلومتری خویش را در موعد تعیینشده به مرزهای این کشور رسانده است نیز اتمام یافته است و نشانهای مبنی بر وجود ارادهای از سوی اسلامآباد برای تحقق خط لوله ایران ـ پاکستان (IP) به چشم نمیآید.