پروفسور تام کازیه، استاد و پژوهشگر برجسته دانشگاه، اصلاح اختلافهای ساختاری میان روسیه و اروپا و نیز امکان همکاریِ کشورهای همسایه با هر دو طرف را زمینهساز پایان بحران میان بروکسل و مسکو میداند.
به گزارش روز سه شنبه ایرنا؛ تام کازیه (Tom Casier)، رئیس پیشین دانشکده مطالعات بینالمللی بروکسل و معاون کنونی مرکز اروپای جهانی در دانشگاه کنت، در نشستی به میزبانی بنیاد مطالعات قفقاز در تهران، به بررسی پیشینه روابط اروپا و روسیه پس از فروپاشی شوروی پرداخت. وی در این نشست، تعامل میان روسیه و اتحادیه اروپا در دهه 90 را از نوع روابط ناهمتراز دانست که در آن، اروپا از موضع بالاتر، اصلاحات سیاسی و اقتصادی را به مسکو میآموخت. این روابط، به گفته کازیه، در سالهای 2004 تا 2013 به رقابت و در سالهای پس از آن به رویارویی تبدیل شد.
معاون مرکز اروپای جهانی دانشگاه کنت، تفاوت ساختاری در نگاه مسکو و اتحادیه اروپا به نظم جهانی پس از فروپاشی شوروی را زمینهساز گذار از رقابت به تقابل نامید و گفت حل مقطعیِ اختلافها، تا زمانی که چارهای برای این تفاوت ساختاری اندیشیده نشود، نمیتواند همکاری پایدار میان اروپا و روسیه را تضمین کند. وی رسیدن به راه حلی که در آن، کشورهای همسایه روسیه و اروپا بتوانند با هر دو طرف همکاری داشته باشند را برای پرهیز از تقابل میان مسکو و بروکسل ضروری دانست.
در ادامه، گزیدهای از سخنرانی تام کازیه شامل فراز و نشیب در روابط روسیه و اروپا، دلایل تبدیل رقابت به تقابل و راه حل خروج از بحران کنونی را میخوانید:
1 - فراز و نشیب در روابط اروپا و روسیه پساشوروی
به طور کلی، این دوره از روابط را میتوان به سه برهه تقسیم کرد:
1 - الف: روابط ناهمتراز (دهه 90 میلادی)
در این دوره، مسکو با بحرانهای مالی و اقتصادی روبهرو بود و در نیمه دوم دهه 90، بیثباتیهای سیاسی نیز بدان افزوده شد. روابط بروکسل و مسکو در این دوره، رابطهای استاد و شاگردی بود؛ بدین معنی که اروپا به مسکو میآموخت که چگونه اصلاحات را در نظام سیاسی و اقتصادی خود به پیش ببرد. روسها نیز در این دوره تا اندازهای علاقمند به پذیرش درخواستهای اروپا بودند. البته این اصلاحات به دلیل مشکلات داخلی روسیه و اوضاع اقتصادی آن کشور، همیشه با موفقیت همراه نمیشد.
سالهای بین 2000 تا 2003 را باید دوران گذار در روسیه نامید که به عصر رقابت عملگرایانه منجر شد.
1 - ب: رقابت عملگرایانه (2004 تا 2013)
روابط اروپا و روسیه در این برهه، کمتر بر محور اروپا استوار بود و عمدتا بر مبنای 'شراکت برابر' به پیش میرفت.
در همین سالها بود که اتحادیه اروپا 'سیاست همسایگی' را اجرا کرد که بر مبنای این سیاست، میخواست با همسایگان جدید خود در اروپای بزرگ، 'روابط ممتاز' برقرار کند. میدانید که اتحادیه اروپا در سال 2004 توسعه پیدا کرد و تصمیم گرفت با همسایگان جدید خود روابطی ممتاز داشته باشد. البته مسکو تصمیم گرفت به این سیاست اروپا نپیوندد؛ زیرا نمیخواست که فقط یک همسایه از همسایگان اروپا قلمداد شود. روسها معتقد بودند که پنج برابر اتحادیه اروپا وسعت دارند و دلیلی ندارد که یک همسایه معمولی به حساب بیایند.
در نتیجه، به دلیل فضای مثبتی که در روابط دو طرف وجود داشت، روسیه و اروپا توافق کردند که 'شریک راهبردی' یکدیگر باشند. توافق برای شراکت راهبردی، در واقع همان روابط از موضع برابر است. در این برهه، تنشهایی نیز میان دو طرف وجود داشت که برای مثال میتوان به دخالت مستقلانه انگلیس و ایالات متحده علیه صربستان در جریان بحران کوزوو اشاره کرد که بدون مجوز سازمان ملل متحد و بدون مشورت با روسیه صورت گرفته بود. گسترش سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و انقلاب نارنجی (اوکراین) در سال 2004 نیز زمینههایی دیگر برای بیاعتمادی میان دوطرف بود. با این حال، تفاهم برای شراکت راهبردی و گسترش چشمگیر مراودات اقتصادی و بازرگانی، نوعی خوشبینی در مذاکرات به وجود میآورد.
1 - ج: رویارویی (2014 به بعد)
با این حال، تا زمان رخ دادن بحران جدید اوکراین و ضمیمه شدن شبهجزیره کریمه به خاک روسیه که روسها آن را بازگشت کریمه مینامند، چشمانداز روشنی برای گسترش همکاریها میان روسیه و اروپا وجود داشت.
البته باز باید یادآور شد که ریشه این رویارویی به تفاوت دیدگاههای روسیه و اروپا درباره نظم پساجنگ سرد در اروپا مربوط است. اروپاییها به اروپای گستردهتر به معنای گسترش به سوی شرق، ضمن حفظ نهادهای اروپایی اعتقاد داشتند. یعنی علاقمند بودند که متحدان سابق شوروی مانند بلغارستان، لهستان، مجارستان و... به اتحادیه اروپا و ناتو بپیوندند. این اتفاقی بود که در عمل نیز رخ داد. اما روسها به اروپای بزرگ تر به معنای چندقطبی شدن قدرت در اروپا اعتقاد داشتند و بر این باور بودند که علاوه بر بروکسل به عنوان نماد اتحادیه اروپا، مسکو به عنوان قطب دوم و شاید آنکارا به عنوان قطب سوم، میتوانند محور تصمیمگیری باشد. به باور مسکو، این قطبها با همکاری یکدیگر میتوانستند دستور کار سازمانهای جهانی را تعریف و تبیین کنند.
برخی گمان میکنند که نگرانی روسیه از گسترش ناتو، موضع ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری کنونی روسیه است. در حالی که بوریس یلتسین، رئیسجمهوری پیشین روسیه نیز در سال 1995 درباره نزدیک شدن ناتو به مرزهای کشورش هشدار داده بود.
2 - دلیل تبدیل رقابت به بحران
شاید این پرسش مطرح شود که باتوجه به سابقه رقابت میان اروپا و روسیه، چه چیز سبب شد این رقابت به تقابل بیانجامد؟ در پاسخ، باید به تغییر سیاست خارجی روسیه و نیز به برخورد پروژههای دو طرف برای اتحاد با همسایگان، اشاره کرد.
2 - الف: تغییر در سیاست خارجی روسیه
روسها از زمان فروپاشی شوروی، به دنبال احیای جایگاه پیشین خود در عرصه جهانی بودهاند. اما برای دستیابی به این هدف، مسکو سه تغییر روش را به بوته آزمون گذاشت: خارجی کردن تهدیدها، گذار از حفظ وضعیت موجود به تجدیدنظرخواهی و از عدم مداخله نظامی به مداخله نظامی.
اگر به اسناد سیاست خارجی روسیه نگاه کنید، تا سال 2000، بیشترین تاکید سران این کشور بر حل مشکلات داخلی مانند چچن بود. همچنین در دهه 90، روسها علاقمند بودند از طریق پذیرش نظام حاکم بر جهان، قدرت بگیرند. امروزه، مسکو را یک نوتجدیدنظرخواه (neo-revisionist) و یا حتی یک تجدیدنظرخواه میدانند. روسیه خواستار پایان برتری جویی ایالات متحده است.
روسها پس از فروپاشی شوروی، تا اندازه زیادی حضور نظامی خود را در عرصه جهانی کاهش دادند. البته مسکو بازدارندگی اتمی خود را حفظ کرد، اما به حضور نظامی خود مثلا در کوبا و ویتنام پایان داد. وقتی پوتین به ریاست جمهوری رسید، اقتصادیسازیِ سیاست خارجی را دنبال کرد که به معنای بهرهبرداری حداکثری از منابع طبیعی مانند نفت و گاز برای پیشبرد سیاست خارجی بود. امروز شاهد بازگشت روسیه به سیاست حضور نظامی هستیم که حضور فعال نظامی روسیه در سوریه، نمونهای از این تغییر سیاست است.
2 – ب: برخورد پروژههای اتحاد با همسایگان
اروپاییها در راستای سیاست اروپای گستردهتر، سه قرارداد همکاری نزدیک (همگرایی) با مولداوی، اوکراین و گرجستان امضا کردند. همکاری نزدیک، مطابق قراردادهای امضاشده، نه تنها شامل بازرگانی آزاد میشود، بلکه هماهنگی در سیاست خارجی را نیز در بر میگیرد.
روسها نیز از طرف مقابل دست به کار شدند و در سال 2010 ابتدا ائتلافی با قزاقستان و بلاروس تشکیل دادند و سپس قرقیزستان و ارمنستان بدان پیوستند. این ائتلاف در آغاز اتحادیه گمرکی اوراسیا نام داشت، اما بعدها به اتحادیه اقتصادی اوراسیا تغییر نام داد. پیوستن اوکراین به این ائتلاف، برای روسها بسیار بااهمیت بود، اما مشکل اینجاست که اگر کی یف میخواست با اروپا قرارداد همکاریهای نزدیک امضا کند، دیگر نمیتوانست عضو اتحادیه اقتصادی اوراسیا باشد.
در واقع میتوان گفت اوکراین بیآنکه خود بخواهد، در شرایطی قرار داده شد که مجبور شود میان این دو ائتلاف یکی را برگزیند. میدانید که یانوکویچ، رئیسجمهوری وقت اوکراین، در آغاز برای امضای قرارداد همگرایی (همکاری نزدیک) با اروپا وارد مذاکره شد، اما ناگهان تغییر موضع داد و تصمیم گرفت این قرارداد را امضا نکند. این کار، با تظاهراتهای گسترده در اوکراین، سرنگونی یانوکویچ و سپس مداخله روسیه و الحاق شبهجزیره کریمه به خاک روسیه همراه شد. پس از آن، درگیریها در شرق اوکراین (منطقه روسنشین اوکراین) آغاز شد و اروپا در واکنش، ضمن لغو شراکت راهبردی با روسیه، تحریمهایی اقتصادی علیه مسکو وضع کرد که این بنبست تا امروز هم ادامه داشته است. بهویژه آنکه عقبنشینی در بحران کنونی، برای دولتهای روسیه و اوکراین هزینههایی فراوان خواهد داشت. یعنی نه مردم اوکراین دادن استقلال به مناطق روسنشین در شرق اوکراین را میپذیرند و نه افکار عمومی روسیه، عقبنشینی نیروهای روس را از کریمه و تغییر موضع مسکو در مورد شرق اوکراین، پذیرفتنی میدانند. افزون بر این کسی که نخستین عقبنشینی را بپذیرد، در افکار عمومی کشور خود به عنوان طرفِ شکستخورده تلقی خواهد شد. به ویژه به نظر نمیرسد روسها در مورد شبه جزیره کریمه، قصد داشته باشند که موضع خود را تغییر بدهند.
3 – راهبردهای منطقهای اروپا
اروپا تا سال 2003 یا 2004 در قبال همه کشورهای جداشده از اتحاد شوروی، سیاستی یکسان داشت. البته به استثنای سه کشور بالتیک که عضو اتحادیه اروپا شده بودند. به زبان دیگر، سیاست اتحادیه اروپا در قبال روسیه با سیاست این نهاد در قبال اوکراین فرقی نداشت.
چون روسیه در سال 2004 حاضر به عضویت در سیاست همسایگی اروپا نشد، اروپا تصمیم گرفت دو سیاست، یکی برای روسیه و دیگری برای سایر همسایگان شرقی خود درپیش گیرد که این دو رویکرد، خود زمینهساز نوعی تناقض شد، زیرا از یک سو روسیه شریک راهبردی اروپا بود و میخواست روی همسایگانش هم نفوذ داشته باشد و از سوی دیگر اروپا با همسایگان روسیه قرارداد همسایگی و روابط ممتاز امضا کرده بود.
اروپا اکنون سه قرارداد همگرایی با اوکراین، مولداوی و گرجستان دارد. نکته اینجاست که هر سه کشور با روسیه اختلاف ارضی دارند. اختلاف ارضی گرجستان به حمله نظامی روسیه در سال 2008 مربوط میشود، اختلاف ارضی با اوکراین در ضمیمه شدن شبهجزیره کریمه به خاک روسیه ریشه دارد و در مورد مولداوی، ما منطقه ترانسنیستریا را داریم که با حمایت روسیه، مستقل از دولت مرکزی مولداوی اداره میشود.
نکته جالب توجه دیگر این است که تا پیش از بحران اوکراین، هیچ موضوعی به اندازه روسیه میان 28 عضو اتحادیه اروپا اختلاف نظر ایجاد نکرده بود، اما بحران اوکراین، اعضای اروپا را علیه مسکو یکپارچه کرد.
4 – راهبردهای منطقهای روسیه
روسیه در گذشته به دنبال همکاری در قالب اتحادیه کشورهای مستقل مشترکالمنافع (CIS) بود، اما این ساختار آنگونه که مسکو انتظار داشت سودمند نبود. بنابراین روسیه ترجیح داد با حضور کشورهایی محدودتر، اتحادیهای یکپارچهتر تشکیل دهد که شکلگیری اتحادیه گمرکی اوراسیا (2010) و تبدیل آن به اتحادیه اقتصادی اوراسیا (2015) حاصل این چرخش بود.
اما بحران در اوکراین روی اتحادیه اقتصادی اوراسیا هم اثرگذار بود. برای مثال، بلاروس به عنوان عضو این سازمان، در قبال اقدامات روسیه در اوکراین، موضعی کاملا منفی داشت؛ زیرا لوکاشنکو با آنکه متحد روسیه به شمار میرود، اما در عین حال، نگران است که رخدادهای اوکراین، در روسیه سفید (بلاروس) نیز تکرار شود. درست به همین دلیل مینسک کوشش کرد روابط خود را با اروپا نیز گسترش دهد و اروپا نیز تحریمها علیه بلاروس را لغو کرد.
به نظر میرسد روسها تمایل دارند اکنون که اوکراین را به غرب واگذار کردهاند، سودمندیِ آن را برای غرب نیز کاهش دهند. اوکراینی که به دلیل تداوم جنگ و درگیری در بخش شرقیِ خود با بحرانهای اقتصادی و امنیتی رو به رو است، بیش از آنکه برای غرب فایده داشته باشد، بحرانآفرین خواهد بود.
5 – راه حل خروج از بحران
در مسائلی مانند مبادلات بازرگانی و مبارزه با تروریسم، زمینههای فراوانی برای همکاری میان روسیه و اروپا وجود دارد، اما بالاتر مشاهده کردیم که تقابل امروز میان دو طرف، حاصل اختلافهای ساختاری است. بنابراین اگر راهحلی جامع برای این ساختارها اندیشیده نشود، حل یک بحران به تنهایی، راهگشا نخواهد بود و ما میتوانیم منتظر ظهور بحرانهایی تازه باشیم.
دومین موضوع این است که باید راهی یافت تا کشورهایی که میان روسیه و اتحادیه اروپا هستند، بتوانند با هر دو طرف همکاری کنند. یعنی کشورهایی مانند اوکراین محکوم نباشند که یا با روسیه همکاری کنند و یا با اروپا.
باید دانست که روسیه نمیتواند در درازمدت، اروپا را نادیده بگیرد، زیرا جایگزینهای قابل اعتمادی برای مراودات اقتصادی با اروپا ندارد. به ویژه اگر شما رشد سریع اقتصادی و نظامی چین و گسترش حضور چین در آسیای میانه را در نظر بگیرید، متوجه میشوید که چرا مسکو تمایل ندارد پکن را جایگزین اروپا کند.
اتحادیه اروپا و کشور ارمنستان در ماه نوامبر گذشته (آبان ماه96)، قراردادی اقتصادی امضا کردند که نام پیچیدهای دارد. نام این قرارداد، 'توافقنامه جامع و پیشرفته شراکت' است و جایگزین قرارداد همگرایی شده است که ارمنستان سال 2013 تصمیم گرفت آن را امضا نکند. در توافقنامه جامع و پیشرفته شراکت، صحبت از بازرگانی آزاد یا هماهنگی سیاست خارجی نیست، اما همچنان مسیر را برای گسترش روابط ارمنستان و اروپا باز میگذارد. دو چیز در این مورد جالب است: نخست آنکه اروپا تاکید کرده است که توافقنامه یادشده علیه روسیه نیست و مسکو هم به آن هیچ اعتراضی نکرده است. بنابراین شاید بتوان توافق اخیرارمنستان و اروپا را الگویی برای همکاری همزمان با اروپا و روسیه دانست.
نشست بررسی سیاست اتحادیه اروپا در قبال روسیه، عصر یکشنبه با حضور جمعی از کارشناس روابط بینالملل در بنیاد مطالعات قفقاز برگزار شد. https://ccsi.ir//vdcds90f.yt0j96a22y.html
اشتراک گذاری :
ccsi.ir/vdcds90f.yt0j96a22y.html
ارسال نظر
کليه حقوق اين سايت متعلق به بنياد مطالعات قفقاز بوده و استفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلامانع است.