چهارشنبه ۵ دی ۱۴۰۳ , 25 Dec 2024
تاریخ انتشار :چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۱۶:۰۰
کد مطلب : 16002
طیف گسترده‌ای از دیپلماسی‌نویسی در ایران از یک عیب بزرگ رنج می‌برد و آن دوگانه‌انگاری کلیشه‌وار پدیده‌های سیاسی و امر دیپلماتیک است.
نقدی بر دیپلماسی‌نویسی در ایران
مقدمه و مساله روش:

1. لوی اشتراوس در نقد اندیشه مدرن مبنی بر محوریت فاعل شناسا؛ معتقد است که تفکر موقعی میتواند رشد کند که خود را از دست «فاعل شناسا» که به مثابه «توله ننر» تفکر را به انقیاد کشیده است؛ خلاصی دهد.
2. با الهام از واژه سازی وی، نوشتار حاضر بر این باور است که اکنون دوگانه انگاری ماننده توله ننری، فضای ذهنی دیپلماسی نویسان مطبوعات ایران و رسانه ملی و حتی کلاس های دانشکده های روابط بین الملل را اشغال کرده است. مشاهدات یک دهه ای نویسنده نشان می دهد که دیپلماسی نویسان کشورمان تا حد زیادی اسیر دوگانه انگاری و دو گانه پنداشتن پدیده های سیاسی هستند.
3. در حالیکه به نظر می رسد خلاقیت و اجتهاد و خاصتا پیش بینی تحولات دیپلماتیک زمانی حاصل می گردد که وارد گردونه پیچیده و چند وجهی بشویم، شایسته است پژوهشگران حوزه دیپلماسی دوجانبه و چند جانبه این توله سمج را از درگاه ذهن خود برانند. ما زمانی می توانیم روندهای سیاسی حوزه های دیپلماتیک را درک کرده و برای ارتقای منافع ملی ج.ا.ایران نسخه صائب بپیچیم که ذهن و قلم خود را از چنبره دوگانه ها خلاص کنیم. به جز دوگانه های دینی حق- باطل و اسلام- کفر، کمتر پدیده سیاسی می تواند دو گزینه ای باشد. اساسا نظام تصمیم گیری و عملکرد دولت- ملت ها و ارتباط آنها با همدیگر بسیار پیچیده تر از قالب های دوگانه اند. این چند وجهی بودن در خاورمیانه مواج و لغزنده کنونی مضاعف می گردد.
4. شگفت انگیز اینکه سقراط چنین می اندیشید که وقتی آموزه ها و مفاهیمی جا می افتند و همگان آن را پذیرفته و بدان قناعت کرده و تکرار می کنند؛ وقت اوراق کاری آنها فرا رسیده است. پست مدرنها نیز نظام مفاهیم برساخته قدرت را مانند زندان تصور می کنند که انسانها در درون آن قرار گرفته و بدون اینکه از «چرایی» آن بپرسند؛ حداکثر با کنکاش در «چیستی و توصیف» و تحلیل درون آن؛ ضمن تن دادن به مشروعیت آموزه های متصلب؛  جهان و خود را در این قالب تعریف می کنند. اتفاقا ادوارد سعید با الهام از این نگرش،  علم شرق شناسی و مشروعیت آن را زیر سوال می برد. در واقع درد سعید این است که شرقی ها چگونه جهان و خود را از منظر تصلب گرایانه و حیله وار غربیها می بینند. نتیجه اینکه ورای غربی بودن و یا نبودن دوگانگی ها باید تصریح نمود اینها تا حدودی زیادی کلیشه اند و معرفت و عمل پیشروی به ما اعطا نمی کنند.

برخی دوگانه های رایج و پایه در دیپلماسی نویسی:
1
.دوگانه تاکتیک- راهبرد :
یکی از دوگانه های شایع در میان بخش کثیری از دیپلماسی نویسان ایرانی دوگانه حاضر است. چنین پنداشته می شود که هر آنچه تاکتیکی نیست، راهبردی است و بالعکس. به طوریکه اظهار نظر رهبر یک کشور مبنی بر راهبردی نبودن رابطه کشور الف با کشور ب؛ حمل بر تاکتیکی بودن آن می گردد! در حالیکه اینگونه نیست. مثلا همکاری ترکیه با روسیه در سوریه، نه تاکتیکی است و نه راهبردی؛ بلکه موضعی و عملیاتی است. نکته مهم تر اینکه اساسا ما شاهد سلسله مراتب تاکتیک- استراتژی هستیم. یعنی هر تاکتیکی در مقابل تاکتیک جزئی تر از خودش می تواند راهبرد قلمداد شود. همچنین بسیاری از روندها و رویه ها نیز اساسا نه راهبردی هستند و نه تاکتیکی بلکه به عنوان نمونه الگوهای پایه هستند. مثلا نمونه انزواگرایی و بین الملل گرایی، یکجانبه گرایی و چندجانبه گرایی در سیاست خارجی امریکا و تفکر جفرسونی و همیلتونی؛ و نیز تروتسکیسم و استالینیسم به مثابه الگوهای پایه (Pattern) و خرده ایدئولوژی هستند که بسیار بالاتر از راهبردها می ایستند.

2. دوگانه منافع ملی- ایدئولوژی: این فقره یکی از اساسی ترین مباحث سیاست خارجی در ایران بوده است. اساسا در خصوص سیاست خارجی ج.ا.ایران و حتی امریکا منافع و ایدئولوژی دوگانه نیستند. آنها مکمل همدیگر و در خدمت هم هستند. یعنی اساسا طرح این پرسش که آیا سیاست خارجی ایران از شاخصه منافع ملی تبعیت می کند و یا ایدئولوژی، منتفی است. ایدئولوژی لزوما امری غیرمنفعتی نیست و منفعت نیز لزوما امری غیرایدئولوژیک نیست. همان ایدئولوژی که نسخه سیاست حمایت از فلسطین و مبارزه با استکبار را می پیچد؛ همان نیز به تامین منافع ملی ام القری بر اساس اصول و قواعد فقه سیاسی شیعی حکم می کند. نتیجه اینکه تفهم صحیح اتاق فرمان ج.ا.ایران نیز منوط به خلاصی خویشتن از توله ننر دوگانه گرایی است.جالب اینکه سیاست خارجی امریکا نیز از این قاعده مستثنی نیست. کیسینجر به درستی معتقد است که اساسا منافع امریکا بدون ایدئولوژی و ایدئولوژی آمریکایی بدون منافع ملی امکان تحقق ندارد. نظام معانی راهبرنده سیاست خارجی امریکا نیز در هم تنیده تر از دوگانه ها می باشد. اساسا حقوق بشر و منفعت در نظام معانی امریکایی دو چیز نیستند که بخواهد یکی ابزار دیگری واقع شود. بلکه در حداکثر صورت دو روی یک سکه اند. منفعت مبتنی بر حق مالکیت است و حق مالکیت امریکایی نیز محوری ترین حقوق بشر است. حتی می توان گفت که رابطه این همانی بین این دو برقرار است. خیلی مهم است دیگران بدانند امریکایی ها در درون چه تاروپود فکری پیچیده و البته فرعونی و بنیادگرایانه زندگی کرده و عمل می کنند.

3. دوگانه هدف- ابزار: یکی از مباحثی که در تحلیل سیاست خارجی کشورهای مسلمان مطرح می شود جایگاه دین و نیز ایدئولوژی در سیاست کشورها به مثابه هدف و یا ابزار است. مثلا گفته می شود ایدئولوژی برای حزب عدالت و توسعه در ترکیه ابزار است و نه هدف و یا بالعکس. در حالیکه اولا تفکیک روشن و حصر عقلی بین هدف و ابزار وجود ندارد. دوم اینکه شق های دیگری نیز علاوه بر دوگانه مزبور متصور است. به عنوان نمونه می توان گفت ایدئولوژی در ترکیه کنونی مصداق حوزه سوم بوده و ارزش جامعه شناختی و روان شناسی دارد. یعنی ایدئولوژی هم هدف، هم ابزار سیاسی و هم مقوم قدرت و یکپارچگی ملی و نیز احیاگری تاریخی(ارزش جامعه شناسانه و روان شناسانه) است. مشاهده می شود که چگونه دوگانه پنداری دید ما را نسبت به درک یک پدیده مهم در حوزه امنیت ملی ایران، مضیق و کم سوتر می کند.

4. دوگانه سیاسی- ذاتی: این فقره نیز یکی از دوگانه های آزاردهنده در فرهنگ دیپلماسی نویسی ایرانیان است. به عنوان نمونه گفته می شود که بخشی از اختلافات حقوق بشری ج.ا.ایران با غرب واقعی و ذاتی و بخشی نیز سیاسی و مبتنی بر فریب و خدعه است. در حالیکه این مورد نیز پیچیده تر از دوئیت است. پاره ای از معضلات حقوق بشری ما نه سیاسی است و نه ذاتی بلکه فقر کارکردی است. بخشی دیگر نیز گفتمانی است. بدین معنا که بسیاری مواقع تصویر و ایماژی که کشورها در خصوص حقوق بشر از خود بروز می دهند موثرتر از واقعیت های عینی هستند و برخی مواقع، راه مواجهه با سیاسی کاری در این حوزه نیز به جای دوگانه سیاسی- واقعی می تواند در رهیافت گفتمانی جستجو گردد.

*دیپلمات ایران در آنکارا
منبع: دیپلماسی ایرانی https://ccsi.ir//vdciruaz.t1aqu2bcct.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

عضويت در خبرنامه