در ابتدا به نوبه خودم باید تشکر کنم از بنیاد مطالعات قفقاز جهت برگزاری جلسهای برای نقد و بررسی این کتاب و هچنین اساتید بزرگوار و پژوهشگران محترمی که بر ما منت نهادند و در این جلسه حضور بهم رساندند.
کتاب حاضر با عنوان «موازنهگرایی متقارن در سیاست خارجی ترکیه؛ عبور از نقطه صفر» که توسط دکتر ابراهیم متقی و اینجانب به نگارش درآمده است، این نکته را به ذهن متبادر میسازد که ترکیه تنها کشوری در خاورمیانه میباشد که از یک سو تلاش دارد تا زمینههای لازم برای موازنهگرایی در خاورمیانه را در دستور کار خود قرار دهد و از سوی دیگر، چنین راهبردی را در حوزه اتحادیه اروپا پیگیری کند. تحقق چنین اهدافی برای ترکیه نیازمند بهرهگیری از الگوهایی میباشد که زمینههای لازم برای توازن دوسویه را بوجود آورد. لذا سوال اصلی که این کتاب مطرح میکند این است که راهبرد سیاست خارجی ترکیه در دوران حزب عدالت و توسعه بهرهگیری از چه رویکردهایی بوده است و بر همین اساس فرضیه کتاب نیز مبتنی بر گذار از موازنهگرایی راهبردی ترکیه، معطوف به گسترش الگوی تعامل، همکاری ـ رقابت بر اساس ضرورتهای سیاست بینالملل و نیازهای راهبردی ترکیه در پیمانهای منطقهای و جهانی میباشد.
در واقع موازنهگرايي را بايد به عنوان الگوي كنش بازيگراني دانست كه از جايگاه سياسي، موقعيت ژئوپليتيكي و ضرورتهاي راهبردي برخوردار ميباشند. كنش راهبردي تركيه در خاورميانه بر اساس ذهنيت راهبردي، هويت فرهنگي و اراده سياسي رهبران اين كشور شكل گرفته است. در این کتاب میتوان فرایندی را مورد ملاحظه قرار داد که نشان میدهد سیاست خارجی ترکیه خصوصا با روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه به دنبال موازنهگرایی در سیاست خارجی می باشد.
در دوران قبل از به قدرت رسیدن حزب عدالت و توسعه کشورهایی مانند ایران، روسیه، چین و... از گسترش پان ترکیسم در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز ناراضی بودند و سیاستهای منطقهای ترکیه را به چالش می کشاندند. روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه باعث تحول در سیاست خارجی ترکیه به عنوان یکی از کشورهای در حال گذار شد. هنر حزب عدالت و توسعه را می توان در ارائه راه سوم یا همان «گلیسم ترکی» مطرح کرد. این راه سوم در پی ایجاد «عمق استراتژیک» و رساندن «تنش صفر با همسایگان» میباشد که استدلال میکند ترکیه به دلیل موقعیت جغرافیایی و تاریخی خاص خود دارای عمق استراتژیک در منطقه است. بر همین اساس یکی از فصول این کتاب را به تبیین و بررسی دکترین احمد داوداوغلو اختصاص دادهایم. در واقع این دکترین بر این باور است که ترکیه باید نقش رهبری مناطق پیرامونی خود را به عهده گیرد و اهمیت استراتژیک جهانی برای خود کسب کند.
رهبران تركيه در دوران جديد تلاش داشتند تا موقعيت خود را براساس مولفههاي هويتي خاورميانه تثبيت و تبيين نمايند. سياست خارجي دولت عدالت و توسعه در تركيه داراي مرزهاي مشتركي با عثمانیگرايي جديد ميباشد. در واقع عثمانگرايي با واقعيتهاي مربوط به خلافت و گروههاي خلافتگرا از جمله اخوان المسلمین ارتباط تنگاتنگی پيدا كرده است اين امر نشان ميدهد كه مولفههاي فرهنگي و ژئوپليتيكي تركيه كه داراي مولفههاي مذهبي بوده و در قالب شاخصهاي هويت خاورميانهاي معنا پيدا ميكند، در دوران جديد از اهميت بيشتري برخوردار گرديده است. عثمانگرايي جديد را بايد نمادي از توسعه حوزه نفوذ تركيه در خاورميانه براساس مولفههاي ژئوپليتيكي، فرهنگي و راهبردي دانست.
لازم به توضیح است که هرگونه ائتلاف گرایی راهبردی نیازمند بهره گیری از سازوکارهای امنیت گرا محسوب می شود. در این ارتباط، پای دکترین دیگر یعنی به «صفر رساندن مشکلات با همسایگان» به میان کشیده میشود. طبق دکترین مذکور ترکیه برای اینکه بتواند به الگوی قدرت منطقهای تبدیل شود و اهمیت استراتژیک بین المللی پیدا کند، باید با همسایگان خود روابط دوستانه برقرار کرده و مشکلات و اختلافات فی مابین را از بین بردارد.
اگر چه رهبران حزب عدالت و توسعه در ابتدا با اتخاذ سیاست موازنه گرایی در صدد بودند تا مشکلات داخلی، منطقه ای و بین المللی را به زیر صفر برسانند و در این زمینه تا حدودی موفق بودند، اما راهبرد موازنه گرایی ترکیه خصوصا بعد از سال 2011 و بحران سوریه نتوانست نتایج مطلوبی را برای سیاست خارجی حزب عدالت و توسعه فراهم سازد.
علت این مهم را باید در نادیده گرفتن الگوی تعامل ترکیه با کشورهای منطقهای و فرامنطقهای، خصوصا جمهوری اسلامی ایران دانست. آمریکا، فرانسه، انگلیس و عربستان در سیاست منطقهای ترکیه در برخورد با بحران سوریه دارای جایگاه ویژهای میباشند. چنین فرآیندی منجر به نادیده گرفتن ضرورتهای توازن، برای موازنه گردیده است. در واقع باید گفت الگوی حمایت از نیروهای چند ملیتی به مفهوم حمایت از شورش در حل بحران سیاسی کشورهای منطقهای تلقی میشود. نشانههاي چنين رويكردي در ارتباط با سياست منطقهاي تركيه درباره تحولات عراق و سوريه قابل ارزيابي و تحليل ميباشد. طبیعی است که چنین رویکردی هزینههای زیادی برای رویکرد موازنهگرایی راهبردی ترکیه در خاورمیانه خواهد داشت.
چنين فرآيندي از نوامبر 2013 به گونه تدريجي تغيير يافت. گروههاي سكولار در تركيه مخالف حمايت گسترده دولت از گروههاي تكفيري ميباشند. لذا ظهور داعش را ميتوان نماد پيچيده شدن سياست امنيتي كشوري دانست كه بيشترين ارتباط راهبردي را با آن بنا نموده است. در سال هاي اخیر ميتوان نشانههايي از تعامل دوجانبه تركيه با ايالات متحده در قالب ناتو و داعش را مشاهده نمود. اگرچه تركيه روابط خود با گروههاي سلفي را گسترش ميدهد، اما در اين فرآيند ناچار است تا الگوي تعامل با آمريكا را نيز تداوم بخشد. به همين دليل است كه نظريه عمق راهبردي داوود اوغلو منجر به شكلگيري تضادهاي جديد منطقهاي و بهرهگيري از سازوكارهايي گرديده كه در سياست خارجي آمريكا از قدمت محدودي برخوردار است.
شایان ذکر است كشورهاي خاورميانه داراي مجموعههاي در هم تنيده با الگوهاي هويت متفاوت و متعارض ميباشند. تركيه در مركزيت سياسي، مذهبي، فرهنگي و ايدئولوژيك كشورهاي خاورميانه قرار ندارد. به همين دليل است كه ميتوان اين موضوع را مورد توجه قرار داد كه ايران همواره بخشي از نيروي موازنهدهنده اهداف سياست خارجي تركيه بوده و در آينده نيز چنين نقشي را ايفا مينمايد. نگرش ايران را بايد به عنوان نمادي از پيوند مولفههاي ژئوپليتيكي، مذهبي و راهبردي دانست. ناديده گرفتن ايران در سياست خارجي تركيه، موازنهگرايي راهبردي اين كشور را در شرايط ناكارآمد قرار داده است.
در نهایت امیدوار هستم این کتاب که با همکاری و زیر نظر استاد بزرگوار و ارجمندم جناب آقای دکتر ابراهیم متقی به رشته تحریر درآمده، بتواند برای پژوهشگران ، دانشجویان و علاقمندان رشتههای مطالعات منطقهای و روابط بینالملل مفید فایده قرار گیرد.
برچسبها: سیاست خارجی ترکیه، موازنهگرایی متقارن، نوعثمانیگرایی، حزب عدالت و توسعه
https://ccsi.ir//vdccomqs.2bq118laa2.html
ccsi.ir/vdccomqs.2bq118laa2.html