اتفاقات اخیر منطقه و رفتارهای روسیه در قبال محدودیتهای تازه غرب علیه ایران در زمینه تحریم نفتی و بانک مرکزی، این سوال را پدید آورده که رفتار این «فدراسیون» درخصوص ایران، چه پارامترهایی دارد. آیا این عملکرد روسیه حاصل تقابل فعلی آن با غرب بر سر حقوق مخالفان پوتین در این کشور است و «کارت ایران» به طور جدیتری روی میز روسها قرار دارد؟
به گزارش پایگاه تحلیلی - خبری ایران بالکان (ایربا) در عین حال پس از گزارش اخیر آژانس علیه ایران، سفرهای دیپلماتیک در ماههای اخیر میان مقامات تهران و مسکو افزایش یافته و با نظر به تحولات سوریه و نگرانی روسیه درخصوص از دست رفتن پایگاههای سنتی خود، افق جدیدی در روابط دو کشور به چشم میخورد و روابط مسکو و تهران وارد مرحله جدیدی شده است هر چند روسها شرکای مطمئنی به شمار نمیآیند.
با توجه به تحولات اخیر در روابط تهران- مسکو از جمله سفرهای اخیر بین مقامات دو کشور متغیرهای اصلی روابط بین دو کشور را باید در کجا جستوجو کرد؟
باید توجه داشت که در مورد روابط سیاسی و ارزیابی آن دو مقدمه باید موردنظر باشد؛ نخست اینکه اصلی کلی در سیاست وجود دارد و آن این است که ما دوستان همیشگی و دشمنان همیشگی نداریم، بلکه منافع ملی ماست که دایمی است. باید این اصل را در ارزیابیها و روابط بینالملل خود به رسمیت بشناسیم. در این حین به این نکته هم توجه داشته باشیم که در روابط بینالملل کشورها متقابلا نیز به دنبال منافع ملی خود هستند. بنابراین وقتی کشوری در روابط خود با کشوری دیگر ارتباط برقرار میکند به دنبال آن است که منافع خود را تامین کند و ایران و روسیه نیز از این قاعده مستثنا نیستند. دوم اینکه روابط ایران و روسیه همواره متاثر از روابط ایران و آمریکا از یک سو و از آمریکا و روسیه از سوی دیگر است.
تاثیرگذاری روابط مسکو-واشنگتن بر روابط ایران و روسیه در سالهای اخیر و با توجه به رویکرد همراهی اوباما با روسیه تا چه حدی بوده است؟
اوباما در آغاز کار در واشنگتن به این توجه کرد که مشکلاتی را که بر سر روابط با روسیه قرار دارد، بردارد. در این بین تا حدی روابط مسکو و آمریکا بهبود پیدا کرد و با «ریست کردن» مناسبات شروعی تازه را در مناسبات آمریکا و روسیه شاهد بودیم. در آن دوران آمریکاییها از روسیه خواسته بودند که همراهی بیشتری را با آمریکا برای فشار به ایران داشته باشند و متاسفانه طرف روسیه نیز این موضوع را پذیرفته بود. در عمل به نگاه من کلاهی گشاد سر روسها در این قضیه رفت. یعنی آمریکا با به تعلیق درآوردن سپر دفاع موشکی (سپر تهاجمی است و آمریکاییها با دقت در رسانهها آن را دفاعی اعلام کردند) در چک و لهستان اینگونه برداشت کردند که گره کور مناسبات روسیه و آمریکا باز شده است و آمریکا به راستی میخواهد که مناسباتش با مسکو بهتر شود. در حالی که در عمل ما شاهد بودیم آمریکاییها در هر فرصتی که توانستند تلاش کردند تا به منافع روسها ضربه زنند. چرا که روسیه کوچکتر و قدرت درجه دو برای هژمونی آمریکا در سطح بینالملل قابل تحملتر است. در این بین این رویکرد روی روابط روسیه و ایران تاثیر گذاشت و ما بعد از این تحول شاهد ندادن اس- ۳۰۰ به ایران بودیم و با وجود قراردادی که رسما امضا کرده بودند روسها بخشی از پول قرارداد را گرفته بودند، بخشی از پول را هم پس دادند. در مورد قطعنامهها هم در حالی که به راحتی میتوانستند قطعنامه را وتو کنند یا حداقل رای منفی دهند بر ضد ایران رای مثبت دادند. یعنی ما نوعی همسویی و همراهی روسیه با آمریکا را برضد ایران شاهدیم.
اما بلافاصله در برخی موارد بین آنها اختلافاتی بروز کرد و حتی چالشهای امنیتی را برای روسیه فزونی بخشید. افزایش اختلافات بین روسیه و آمریکا و سرخوردگی روسیه از آمریکا چه تاثیری در روابط ایران و روسیه داشته است؟
زمانی که برای روسها ثابت شد در قضیه سپر دفاع موشکی آمریکاییها فقط محل را تغییر دادهاند و موشکها را به رومانی و رادار را به ترکیه منتقل کردند اختلافات بیشتر شد. یعنی برخلاف توافق نوامبر ۲۰۱۰ سران ناتو، نه تنها روسیه را در این طرح مشارکت ندادند بلکه برخلاف قرار، تضمینی هم به روسیه داده نشد. در عین حال این سرخوردگی، روسها را به این جمعبندی رساند که به طور قطع غرب در جستوجوی نظر مساعد روسیه نیست بنابراین توجهی دیگر به صحنه بینالمللی (به ویژه پس از تحولات در لیبی و سرنگونی قذافی و تحولات در سوریه مسکو) کردند. روسها دریافتند که صحنه سوریه رودررویی علنی آمریکا با روسیه است و دو کشور ضد هم قرار گرفتند. بنابراین در مجموع روسها به این نکته توجه کردند که باید بازنگریای در سیاست خارجی خود به ویژه با ایران که قدرتی منطقهای است داشته باشند. بنابراین ما شاهد رفت و آمدهای بسیاری بین ایران و مسکو بودیم. مجموع رفت و آمدهای سیاسی در حول چهار محور بود. در این بین بحث همکاری در عرصه خاورمیانه و تحولات خاورمیانه و اینکه این تحولات نباید موجب سوءاستفاده آمریکا باشد موردنظر بود. از طرف دیگر طرح گام به گام که دو کشور در چارچوب کلی آن به توافق رسیدند و گامی مثبت بود اما با مخالفت آمریکا روبهرو شد.
نشانههای عینی دیگری در این زمینه وجود دارد؟
به نظر میرسد روابط ایران و روسیه شروع تازهای حداقل در شش ماه اخیر داشته است و اینکه روسها بعد از سالها پروژه نیروگاه بوشهر را به پایان رساندند و برای سایر پروژهها اعلام آمادگی کردند نیز مهم است. گذشته از این روسیه در واقع تلاش کرده است تا به نوعی بازسازی روابط با ایران و چند کشور خاورمیانه از جمله سوریه را آغاز کند و رایزنیهایی با هند، چین و... را افزایش داده است.
برخی از افقهای تازه در روابط ایران و روسیه سخن به میان آوردهاند. آیا میتوان گفت روابط دو کشور با تحولات ماههای اخیر به «بهار» تبدیل شده است؟ روسیه این بار قصد تکیه به وزن ایران را دارد یا صرفا اهرمی برای امتیازگیری از غرب است؟
به نظر من اگر بخواهیم خوشبینانه به این امر بنگریم چنین چیزی را میتوان گفت، ولی باید توجه داشت که در چند سال اخیر هم در روابط دو طرف نوسانهای زیادی را در روابط شاهد بودهایم. یعنی نباید اینگونه تصور کنیم که این شروع در واقع تحولی بزرگ در روابط ایران و روسیه است بلکه ما فعلا شاهد گشایش و بازسازی روابط بین دو کشور هستیم.
شما روابط تهران- مسکو را تابعی از روابط مسکو- واشنگتن دانستید. در این حال اساسا فضای بازی روسیه در پرونده هستهای و به طور کلی در مثلث روابط ایران، روسیه و غرب را به چه میزان ارزیابی میکنید؟
واقعیت این است که این پرونده کاملا در دست آمریکا قرار دارد و آمریکاییها هستند که صحنهگردان اصلی پرونده ایران هستند، اما روسها به دلیل حق وتویی که در شورای امنیت سازمان ملل دارند و مثلا در موضوع قطعنامه علیه سوریه آن را نشان دادند، میتوانند با چین، بلوکی را تشکیل دهند و تا حدودی نظرات روسها بر فرانسویها، آلمانیها و... حتی انگلیسیها هم تاثیراتی داشته است. بر این اساس روسها میتوانند نقش بهتری از آنچه تاکنون ایفا کردهاند بر عهده گیرند. یعنی اینکه روسها هر چند تعیینکننده نیستند، اما میتوانند نقش خود را تغییر دهند و از یک متغیر کاملا وابسته به متغیر مستقل بدل شوند. در این بین میتوان امیدوار بود که روسها اگر بخواهند و با دقت به تحولات منطقه که به ضرر آنهاست بنگرند، بتوانند نقش مثبتتر و فعالتری در پرونده هستهای ایران و ماجرای تحریمها ایفا کنند.
تا چه حدی روسها توان مجاب کردن سایر مولفههای دخیل یا توان یارگیری در پرونده هستهای ایران و سایر مناقشات بینالمللی را که اخیرا بین ایران و غرب بروز کرده است دارا هستند؟
بله. آنان توان یارگیری دارند، اما باید دید خواست آنان و منافع ملی آنان در کجاست؟ در این بین این ایران است که باید منافع ملی خود را با کشورهایی نظیر چین و روسیه تعریف مشترک کند و به جایی برساند. یعنی نوع سخن گفتن و نوع رفتار ما فوقالعاده تاثیرگذار است. وقتی ما در روابط با همه کشورها از همه رویکردهایشان انتقاد داریم خود به خود نمیتوانیم یارگیری قویای در عرصه بینالمللی داشته باشم، اما اگر بتوانیم منافع مشترکی بدون قربانی کردن منافع خود تعریف کنیم دستیابی به آن آسانتر است. مثلا در قضیه سوریه بین ایران و روسیه منافع مشترک تعریف شده است و باید آن را تقویت کنیم. بنابراین نباید اینگونه فکر کرد که با کشوری در همه زمینهها همکاری داشت یا با کشوری در هیچ زمینهای همکاری نداشت؛ امری که در این حوزه خیلی کم دقت میکنیم.
آیا میتوان باور کرد که روسیها «دوستان» ایرانی خود را به «دوستان» آمریکایی خود ترجیح دهند؟ تنشهای اخیر روسیه و غرب به اندازهای هست که مسکو از تداوم بازسازی رابطه با غرب دلزده شود؟
از مشکلات ما در تحلیل مسایل سیاست خارجی این است که دچار تعارض میشویم. ما زمانی که در این حوزه کلی قضاوت میکنیم اشتباهات بیشتر میشود. مگر مثلا چین روابط هزارمیلیارد دلاری خود را قربانی مناسبات ۵۰ میلیارد دلاری خود با ایران میکند؟ و روسیه قدرتی جهانی را کنار نمیگذارد تا به ما توجه کند، این نوع نگاه کردن اساسا غلط است. باید گفت اینگونه مطلقانگاریها ما را دچار تحلیل اشتباه میکند. در سیاست دید مطلقانگاری وجود ندارد بنابراین در سیاست نسبیگری را شاهد هستیم. در روابط بینالملل در جایی ممکن است روسیه بخواهد که ایران را به آمریکا ترجیح دهد و در جایی آمریکا را به ایران. همانگونه که ایران نیز در رفتار خود ممکن است اینگونه رفتار کند یعنی این امر مطلق نیست. مثلا در مورد سامانه موشکی مشخص است که روسیه منافع ایران را به آمریکا ترجیح میدهد چرا که با منافع خودش مشترک است. بنابراین اگر ما مطلعاندیشی را برداریم و توقع نداشته باشیم در همه زمینهها روسیه ما را به آمریکاییها ترجیح دهد، میتوانیم تحلیل درستی از روابط کنیم. در این بین باید قبول کنیم که تغییر موضع کشورها هم فاجعه نیست چرا که منافع متغیر و مصداقهای آن متفاوت است.
دو کشور ایران و روسیه در چه حوزههای دیگری میتوانند همکاری داشته باشند؟
یکی از مهمترین بخشهای همکاری میتواند انرژی باشد. در این بین هر چند بسیاری ایران و روسیه را رقیب هم در این حوزه میدانند، اما درست برعکس دو کشور میتوانند با هم رقیب هم باشند ولی همکاری هم داشته باشند. مثلا روسیه مایل است با اوپک همکاری کند چراکه به نفع روسیه است و اگر ضد اوپک کار کند به ضررش است. چرا که امروزه روسیه به واردکننده تکنولوژی تبدیل شده است و به صدور مواد خام نفت و گاز متکی شده است. بنابراین در این حوزه ما میتوانیم همکاری داشته باشیم. یعنی هر چند ممکن است رقابت داشته باشیم اما در عین رقابت باید همکاری کرد. در همکاری هم باید دو طرف راضی باشند و همکاری یکطرفه مانند عشق یکطرفه ناقص است. گذشته از این در چارچوب امنیت قفقاز هم دو کشور میتوانند همکاری کنند و در صورت کار آن را عملی کنند. ماجرای سوریه هم که به یک فصل مشترک در سیاست خارجی جمهوری اسلامی و روسیه تبدیل شده است.
با توجه به رفتارهای دارای فراز و فرود روسیه در سالهای اخیر و چرخشهای ناگهانی آن، در چه حوزههایی باید ایران رفتار محتاطانه به سیاست خارجی روسیه داشته باشد و به عبارتی توقعی از روسها نداشته باشد؟
به نظر من در هیچ زمینهای نباید از روسها توقع داشت. واقعیت آن است که روسیه کنونی اکنون قدرتی جهانی نیست؛ قدرتی منطقهای است و تلاش میکند بهعنوان قدرتی جهانی عمل کند. نه اقتصاد روسیه در جهان مانند چین مطرح است و نه هژمونی خاصی دارد. ما باید از روسیه در حد و اندازهاش توقع داشته باشیم. ما باید میزان و تاثیرگذاری و قدرت موجود روسیه را در عرصه بینالمللی بازتعریف کنیم. در شرایط فعلی چین به مراتب قدرت تاثیرگذاری بیشتری دارد. در عین حال هم نباید همه تخممرغهای خود را در سبد این دو کشور بگذاریم. منافع ما ایجاب میکند که با هر طرفی مناسبات خود را بازتعریف و عرصه را برای خود گستردهتر کنیم.