آيا ميتوان گفت تحولات اخير آذربايجان، در ادامه موج دموكراسي خواهي اخير در كشورهاي عربي خاورميانه به وقوع پيوسته است؟
در ابعاد اين تحولات اين گونه نيست، ولي آن چه مسلم است اين است كه كشورها تحت تاثير يكديگر قرار دارند و تحولات منطقه اي بر كشورهاي مجاور تاثير دارد. قطعا تحولات خاورميانه هم بر منطقه قفقاز هم تاثير تعيين كننده دارد. به ويژه اين كه حكومتهايي كه كشورهاي اين منطقه زمام امور را در دست دارند شباهتهايي با حكومتهاي كشورهاي عربي دارد. در آذربايجان حكومت الهام علياف يك حكومت اقتدارطلب و تمركزگراست و همه امور توسط گروه نخجوانيها اداره ميشود.
اين گروه از زمان حكومت حيدرعلياف از سال ۱۹۹۳ كه جبهه خلق در آذربايجان از قدرت كنار رفت، حاكم بوده اند و در اين كشور هيچ امكاني براي فعاليت مخالفان، چه اسلامگراها و چه غربگراها وجود نداشته است. به نظر من تحولات اخير جمهوري آذربايجان نيز تحت تاثير جريانات اخير خاورميانه قرار دارد. اما نميتوان گفت ابعاد آن شبيه كشورهايي چون بحرين يا يمن است. وقايع كنوني آذربايجان در شكل كوچكتر و مقدماتيتر تحولات كشورهاي عربي است و بايد گفت اين تحولات تازه در حال شكل گيري است.
علياف در برابر مخالفين چه رويكردي در پيش گرفته است؟
در مخالفت با حكومت الهام علياف دو جريان كاملا متفاوت فعاليت ميكنند؛ يكي اسلامگراها كه بحث حجاب و از اين گونه مسائل را دنبال ميكنند و ديگري احزاب غربگرا مثل حزب مساوات. اين دو گروه، رويكردهاي متفاوتي دارند. گروههاي غربگرا، سكولار و قائل به جدايي دين از مذهب هستند و با حكومت الهام علياف به واسطه اين كه اقتدارگرا است مخالفت ميكنند. آنها معتقدند الهام علياف آزاديهاي سياسي و اجتماعي را محدود كرده است. از سوي ديگر گروههاي اسلام گرا هستند كه خواستهاي متفاوتي دارند بر احكام اسلاميتاكيد ميكنند.
الهام علياف به دنبال اين است كه بتواند از طريق مناسبات خانوادگي و زد و بندهايي كه با گروههاي ذينفوذ در آذربايجان دارد، به حكومت خود ادامه دهد. او در مناسبات خارجي نيز، هم روابط نزديكي با روسيه برقرار كرده و هم روابط خوبي با آمريكا ايجاد كرده است و تلاش كرده كه توازني در روابط خارجي خود در ميان اين دو كشور ايجاد كند. او تلاش ميكند به اين واسه با تعارضاتي كه به عنوان مثال گرجستان با آن روبرو است مواجه نشود. علاوه بر اين علياف سعي كرده است مناسبات خوبي با تركيه و ايران به عنوان قدرتهاي منطقه اي ايجاد كند. يعني او هم با قدرتهاي منطقه اي و هم قدرتهاي جهاني روابط خوبي برقرار كرده است. در داخل نيز چنانچه اشاره شد با روابط خود با گروههاي ذي نفوذ حكومت خود را تداوم ميبخشد.
به نظر شما اين تظاهرات با توجه به موضع دولت ادامه پيدا خواهد كرد؟ آيا ممكن است اين اعتراضات به انجام ا صلاحات منجر شود؟
به نظر من انجام اصلاحات در اين كشورها يك انتخاب نيست، بلكه اجبار است. حكومتهايي از اين دست مجبورند اصلاحات كنند تا كنترلي بر امورد داشته باشند. از سوي ديگر مخالفان نيز آنقدر قوي نيستند كه بتوانند تحول جدي ايجاد كنند. در كنار اين بايد در نظر داشت كه پول نفت موجب شده كه رفاه به طور نسبي در آذربايجان ايجاد شود. به اين ترتيب شاخصهاي اقتصادي در اين كشور بحراني نيست. با اين وجود فساد اداري، شكاف طبقاتي، توزيع ناعادلانه درآمد، رشوه خواري و از اين دست مسائل زمينههاي نارضايتي را در اين كشور ايجاد كرده است. عليرغم اين اعتراضاتي از اين دست نميتواند به سرعت به نتيجه برسد و در بلند مدت ممكن است به تحولاتي بينجامد.
آيا اين اعتراضات نگراني بيشتر روسيه از تحولات اخير خاورميانه را در پي خواهد داشت؟
بايد توجه داشت كه نگراني روسيه از اين رو است كه حكومت روسيه نيز در بسياري از رفتارها و مسائل شبيه حكومتهايي نظير قزاقستان يا آذربايجان است. هرچند روسيه وضعيت بهتري دارد ولي تقريبا شبيه اين حكومتها است. نگراني روسيه از تحولات اخير در منطقه ناشي از اين است كه ممكن است در آينده در روسيه هم اعتراضاتي از اين دست ايجاد شود. با اين وجود شرايط اجتماعي- اقتصادي و گرايشهاي مردمي در روسيه به شكلي نيست كه بتوان انتظار قيام و تظاهرات عمومي در روسيه را داشت.
گرايشهاي مردم روسيه با گرايش عمومي مردم در كشورهاي عربي تفاوت دارد و ساختار حكومت در كشور منطقه قفقاز و روسيه نيز با كشورهاي عربي كاملا متفاوت است. در كشورهاي عربي حكومتها متكي بر روابط عشيره اي هستند درحالي كه در اين منطقه حزب گرايي، اليگارشي مالي پشت پرده و زد و بندهاي سياسي حاكم است.