منطقه خوارزم برای مدتها با خوانین محلی خوارزمشاهی اداره میشد و اگرچه صاحب خودمختاری داخلی بود، بخشی از خاک ایران بهشمار میرفت. با حمله مغولان به ایران نوعی گسست در روابط تاریخی ایران با خوارزم پدید آمد که در جریان تقسیم امپراتوری مغول میان چهار فرزند چنگیز، خوارزم برای اولینبار از ایران جدا شد و همراه با دشت قبچاق و نواحی شمالی دریای مازندران به الوس جوچی (فرزند چنگیز) تعلق گرفت. حدود یک قرن بعد امیر تیمور بار دیگر تلاشی را برای بازپسگیری این مناطق آغاز کرد و ضمن منفک کردن آن از حاکمیت الوس جوچی بار دیگر آن را بخشی از ایران و ماوراءالنهر قرار داد. متعاقب ضعف و سقوط تیموریان اما ازبکان دست بالا را در منطقه پیدا کردند و با حمله به شمال خوارزم، خاننشین خیوه را ایجاد کردند. با روی کار آمدن سلسله صفویان در ایران، دامنه روابط با خاننشین خیوه افزایش یافت و صفویه میکوشید با اتکا به روابط سنتی خود این منطقه را به قلمرو خود اضافه کند. این امر با پیچیدگیهایی ناشی از سنت روابط تاریخی همراه بود. محمد رافعی، دانشجوی دکترای ایرانشناسی در مقالهای که در این زمینه در نخستین کنفرانس تاریخ روابط خارجی ایران ارائه داد. تلاش کرد چالشهای روابط میان صفویان و سپس افشاریه با خاننشین خیوه را نشان دهد و مشخص کند چگونه این خاننشین در میانه تعاملات مربوط به قدرتهای این زمان با آنان ارتباط برقرار میکرد.
شکلگیری خیوه
خاننشین خیوه یا اورگنج بعد از فروپاشی حکمرانی تیمور در آسیای مرکزی به وجود میآید و بعد از خلأ قدرتی که ما با آن روبهرو هستیم که در ایران و آسیای مرکزی، حکومتهای پراکنده و محلی قدرت را به دست میگیرند، در آسیای مرکزی شاهد خاننشینهایی مانند خیوه، بخارا و خوقند هستیم که اینها نقاط ضعف و قوتی برای روابط خارجی ایران صفوی و بعد افشاریه به حساب میآیند. بیش از هر چیز باید اشاره کنیم که خیوه یا اورگنج از قبایل ازبک هستند که تشکیل حکومت میدهند و این امر بر الگوی وفاداری آتی آنها موثر است. نکته بعدی ساختار منطقه قفقاز و آسیای مرکزی است که شاید به آن باید بیشتر توجه شود. در یک دوره طولانی نقاط قوت و اهرمهای ما برای فشار و تعدیل روابط خارجی در قفقاز و آسیای مرکزی بود؛ درحالیکه امروزه شاهد غفلت از این دو نقطه هستیم و بیشتر به سمت نقاط دورتر رفتهایم.
تعامل با صفویه
این خاننشین از ۱۵۱۱ تا ۱۹۲۴ ابتدا در اورگنج و بعد خیوه قدرت را به دست گرفت. نکته مهم در نسبت این خاننشین به ایران، ساختار روابط حکومت صفویه با آن است که همواره چه در دوران قوت و چه در زمان ضعف صفویه رابطهای توام با تعامل بود. یعنی نه فشار و استیلای کامل بر این خاننشین را دنبال کرد و نه آن را به کل رها کرد؛ چراکه در درجه اول این منطقه راه تجاری مهمی بود که صفویه به آن نیاز داشت و دوم، یک نقطه حساس بود که از یکسو سدی بین حکومت شیبانی و صفویه به وجود میآورد و در طرف دیگر در اواخر صفویه و بعد از آن با گسترش روسیه در آسیای مرکزی باعث اهمیت این منطقه برای ایران شد. اقدام ایران در این زمان به نظر عاقلانه میآمد؛ چراکه تلاش شد، روابط در محدوده دوستانه نگهداشته شود. حتی در مواردی حاکم خیوه از سوی پادشاه صفوی انتخاب میشد؛ اما به امیرنشین بخارا مالیات میپرداخت. با این وجود صفویه یک حالت تعامل و تساهل را با این جمعیت ادامه میدهد.
موضوع وفاداری در خاننشین خیوه بسیار اهمیت داشت. خاستگاه صحراگردی و قبیلهای ازبکانی که این خاننشین را تاسیس کردند موجب شد یک الگوی وفاداری سیال داشته باشند. این حکومت چه در برقراری ارتباط با شیبانیان، چه در ارتباط با خاننشین بخارا و حکومتهای ایران صفوی و افشار و روسیه کوشید بر وجه تعامل تکیه کند و میتوان نوعی الگوی وفاداری ثابت میان آنان پیدا کرد. موضوع دیگر مربوط به بابر و گورکانیان هند بود که در دورهای میکوشید این منطقه یعنی آسیای مرکزی و خاننشین خیوه را به قلمروی خود بیفزاید که البته موفق نبود.
قدرتیابی روسیه و ادامه تعامل
تعاملات بعدی ایران و روسیه تاثیر بسیاری بر وقایع آتی این منطقه داشت. زمانیکه ایران به مرور قدرت خود را از دست میدهد و قدرت و نفوذ آن در منطقه کمتر میشود، در سوی دیگر شاهد قدرتیابی و نفوذ روسیه هستیم و حملات پی در پی و تهاجمات مکرر موجب میشود که روسها در نهایت موفق شوند که این منطقه را در دست بگیرند؛ اما روسها باز هم در این منطقه سیاستهای صفویه را ادامه میدهند. این امر از یکسو ممکن است مرهون درست بودن چنین الگوی رفتاری باشد و از سوی دیگر ناشی از آن باشد که با این منطقه رفتاری جز این میسر نیست. به عبارت دیگر بهرغم پیروزی روسها بر خاننشین خیوه، خان این منطقه در جایگاه خود ابقا میشود و تنها اتفاقی که روی میدهد پذیرش استیلای روسیه است که بعد در دوران شوروی هم ادامه مییابد. در ابتدا بهعنوان جمهوری خوارزم شوروی شناخته میشود و بعد از سال ۱۹۲۴ و پدید آمدن جمهوریهای جدید این خاننشین به دو کشور ازبکستان و ترکمنستان تبدیل میشود. بهنظر میرسد با توجه به حوزه نفوذ تاریخی ایران در منطقه و استفاده تاریخی ایران در روابط خارجی خود از اهرم فشار و تعدیل، نیاز به نوعی بازبینی در روابط با این منطقه باشد؛ چرا که به نظر میرسد بهرغم این سابقه طولانی در نزدیکی و تعامل برای قرنها است که ارتباط نزدیک در صحنه روابط خارجی با این منطقه رها شده است.
منبع: دنیای اقتصاد