اين روزها مجددا برخي مواضع و اقدامات مقامهاي روسي موضوع روابط ايران و روسيه و ميزان قابل اعتماد و اتكا بودن يا نبودن آنها را به مساله افكار عمومي و اظهارنظر برخي كارشناسان و صاحبنظران مسائل بينالمللي تبديل كرده است. طي ماههاي اخير سه رويداد مهم يعني تبادل آتش و درگيري نظامي ميان نيروهاي رژيم صهيونيستي و نيروهاي مقاومت مستقر در سوريه، تشديد تنشها ميان ايران و امريكا در پي خروج اين كشور از توافق برجام و همچنين همراهي و همسويي روسيه با عربستان سعودي در اجلاس اخير اوپك بار ديگر اين پرسش كه روسيه در معادلات و مناسبات بينالمللي و منطقهاي ايران در چه جايگاهي قرار دارد را برجسته كرده است. براي برخي از تحليلگران و كارشناساني كه نگاه بدبينانهاي به روابط دو كشور دارند مواضع و اقدامات مبهم و بعضا دور از انتظار روسها در موضوعات مطرح شده دليل ديگري بر بدعهدي و غير قابل اعتماد بودن آنها به شمار ميآيد. در يكي از آخرين اظهارنظرها عضو كميسيون انرژي مجلس در جريان مذاكرات اخير نفتي از ركب زدن روسها به ايران و اينكه روسيه نميتواند شريك استراتژيكي براي ايران باشد سخن گفته است. حشمتالله فلاحتپيشه، رييس جديد كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس نيز در مصاحبهاي تاكيد كرده است كه ايرانيها بارها بازيچه سياستهاي منفعتمحور روسيه قرار گرفتهاند. پس از ربع قرن رابطه پرفراز و نشيب ميتوان گفت كه عباراتي همچون «غيرقابل اعتماد بودن روسيه»، «بازي روسيه با كارت ايران» يا «خنجر از پشت زدن روسيه به ايران»، از جمله گزارههاي محوري و پرتكرار در گفتمان عمومي نسبت به اين رابطه است.
در بسياري از موارد اين گزارهها نه الزاما توسط مردم عادي كه به لحاظ فرهنگي و تاريخي بدبيني قابل دركي نسبت به روسها دارند، بلكه توسط صاحبنظران و حتي مقامهاي سياسي به متن گفتمان عمومي تزريق ميشوند. با توجه به تكرار گسترده اين گزارهها در ادبيات عمومي و علاقهمندي برخي تحليلگران، صاحبنظران و نخبگان سياسي به بهرهگيري از اين گزارهها در تحليل شرايط موجود، پرسشي كه به نظر ميرسد حداقل يكبار بايد به آن پاسخ گفت اين است كه اين عبارات و گزارهها چقدر از ارزش تحليلي برخوردار هستند يا اينكه اين شكايتهاي احساسي، عاطفي و اغلب منفعلانه و از موضع ضعف چه كمكي به سياست خارجي و منافع ملي ايران خواهد كرد؟ و نهايتا اينكه توجه به اين هشدارها قرار است عملا چه تغييري در سياست خارجي ايران ايجاد كند؟
يك نكته قابل توجه پيش از پاسخ به اين پرسش اين است كه همه كساني كه با چنين عبارات و گزارههايي روابط ايران و روسيه را تحليل و توصيف ميكنند از منظر واحد و آغازگاه يكساني به اين مساله نگاه نميكنند. با وجود شباهتهاي كلامي، براي بخشهايي از جامعه اين عبارات و گزارهها توصيفكننده احساس كمتر انديشيده شدهاي است كه ريشههاي تاريخي و فرهنگي دارد و با نوعي فوبياي روابط با قدرتهاي بزرگ عجين شده است، اما براي بخشهايي ديگر اين گزارهها ابزاري براي نقد كليت گفتمان سياست خارجي ايران در چند دهه اخير به شمار ميآيند. براي گروه دوم مساله اصلي نه روابط ايران و روسيه، بلكه كليت سياستهايي است كه در ربع قرن گذشته تلاش كرده است با استفاده از تعارضات موجود ميان روسيه و غرب، از روسيه براي تداوم تقابل و رويارويي با غرب بهره بگيرد. در واقع اين عبارات و گزارهها از اين منظر در يك متن اعتراضي وسيعتر بيان ميشوند و اغلب با هدف تقبيح اين رابطه مورد اشاره قرار ميگيرند و نه توضيح يا تحليل آن.
بي اعتمادي نسبت به سياستهاي رسمي و حتي در مواردي تمايل به ايجاد فاصله با سياستهاي جاري نيز از دلايل ضديت با روسيه در برخي خردهگفتمانهاي سياست داخلي بوده است. برخي نخبگان سياسي با پيشفرض گرفتن تقابل ميان گفتمان رسمي و گفتمان عمومي نسبت به روسيه، نقد روسيه و روابط اين كشور با ايران را نوعي همنوايي و همسويي با گفتمان عمومي و قرار گرفتن در جبهه مردمي تلقي ميكنند.
در برخي موارد موضوع روابط ايران و روسيه بيش از آنكه در متن گفتمان سياست خارجي مورد تحليل و ارزيابي قرار بگيرد، موضوع كشاكش خردهگفتمانهاي سياست داخلي و پيشفرضهاي غالب در آنها بوده است. در واقع عضويت در يك جريان يا وابستگي به يك تفكر سياسي تا حد زيادي در نوع نگاه مثبت يا منفي به روسيه موثر بوده و افراد را بدون توجه كافي به واقعيتهاي موجود به سمت نگاه خوشبينانه يا بدبينانه به روسيه و روابط اين كشور با ايران سوق داده است. در اين ميان، برخي تحليلگران و صاحبنظران سياسي نيز از منظر نقد درون گفتماني به سياست خارجي ايران، اين عبارات و گزارهها را مورد استفاده قرار ميدهند. براي اين عده روسيه بازيگري است كه دايما بايد مواظب آن بود و از نزديكي بيش از حد به آن بايد احتراز كرد.
در صحنه سياست وجود اين ديدگاههاي متنوع بهويژه نسبت به موضوعاتي كه چالشبرانگيز هستند امري طبيعي و بديهي است و نشان از سرزندگي جامعه سياسي دارد، اما آنچه بحثها بر سر روسيه و جايگاه اين كشور در سياست خارجي ايران را تاحدودي از مسير طبيعي خود خارج ميكند اين است كه اغلب كساني كه به هر دليلي نسبت به سياست روسيه در قبال ايران يا به طور كلي روابط ايران و روسيه يا بخشهايي از آن منتقد هستند، از اين عبارات و گزارههاي كلي كه بيشتر ماهيت احساسي و عاطفي دارند براي بيان انتقاد خود بهره ميگيرند. با يك جستوجوي كوتاه به سادگي ميتوان نقل قولهايي را از مخالفين نظام گرفته تا برخي از اصلاحطلبان و حتي اصولگرايان و از مردم عادي گرفته تا صاحبنظران دانشگاهي و حتي برخي مقامهاي مسوول و اعضاي وزارت امور خارجه پيدا كرد كه حاوي اين گزارهها هستند.
اين موضوع كه پس از ربع قرن از زمان فروپاشي شوروي و بيش از يك قرن از پايان امپراتوري تزاري هنوز عدهاي از مردم تصوير رعبانگيز اين قدرت بزرگ را كنار مرزهاي شمالي ايران فراموش نكنند امر غيرمنتظره و تعجببرانگيزي نيست. علاوه بر اين، اين پرسش كه چرا افكار عمومي در ايران تا اين اندازه نسبت به رابطه با روسيه با يك رويكرد منفي و بدبينانه نگاه ميكند پرسشي است كه با توجه به حضور موثر و مستقيم روسها در متن زندگي سياسي مردم ايران در دو قرن اخير و نقش منفي اين كشور در ثبات، امنيت و تماميت ارضي ايران تا پيش از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، از منظري تبارشناسانه ميتوان پاسخهايي را براي آن جستوجو كرد، اما اينكه دايما تحليلگران يا افراد تاثيرگذار سياسي اتخاذ هرگونه سياستي از سوي روسيه را با اتكا به اين تصوير تاريخي يا اين گزارههاي غيرعلمي تحليل و تفسير كنند، بيش از آنكه نقد روسيه و جايگاه تاريخي اين كشور در سياست خارجي ايران باشد، نشان از ناتواني در نگاه واقعبينانه به مسائل بينالمللي دارد.
بحث بر سر اين نيست كه روسها با كارت ايران بازي نكردهاند يا هيچگاه از پشت به ايران خنجر نزدهاند، بلكه بحث بر سر اين است كه اين كليگوييها و باز كردن پروندههاي تاريخي به ويژه از سوي كساني كه دستي در سياست امروز ايران دارند، در شرايط موجود چه كمكي به سياست خارجي ايران ميكند؟ چنين گزارههايي حتي در ادبيات كلاسيك روابط بينالملل نيز گزارههاي معناداري براي تحليل يا ارزشگذاري يك رابطه به شمار نميآيند. در ادبيات روابط بينالملل انتظار وفاداري، گذشت، ايثار، اعتماد و ساير مفاهيمي كه بار اخلاقي دارند در بهترين حالت در درجه دوم اهميت قرار دارند.
هنگامي كه يك نماينده مجلس از ركب زدن روسيه به ايران يا بازيچه قرار گرفتن ايران توسط روسيه سخن ميگويد در واقع تنها مفروضات و انتظارات غيرواقعي و نادرست خود را آشكار ميسازد. اگر كسي انتظار داشته كه روسيه به خاطر منافع ايران در بازار نفت از منافع خود بگذرد، يا روسيه را نشناخته يا با قواعد بازي در سطح بينالمللي آشنا نيست يا برداشت نادرستي از روابط ميان ايران و روسيه دارد. اين مورد اخير يعني برداشت نادرست از روابط ميان ايران و روسيه معضلي است كه نهتنها افكار عمومي بلكه بسياري از نخبگان سياسي نيز گرفتار آن هستند. بايد يك بار براي هميشه بپذيريم كه روسها هيچ شراكت استراتژيكي با ايران نداشته و نخواهند داشت. دلايل امتناع اين مساله هم بيش از آنكه به روسيه برگردد متوجه جمهوري اسلامي ايران است. ويژگيها و خاصگيهاي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران از يكسو و سطوح قدرت نابرابر ايران و روسيه از سوي ديگر، اجازه نميدهند كه سطح همكاري ايران و روسيه در حوزههاي استراتژيك از ميزان معيني از همكاريها فراتر رفته و شكل فراگيري پيدا كند. بايد يكبار براي هميشه بپذيريم كه روسيه مانند هر بازيگر ديگري در وهله نخست به منافع خود ميانديشد و از اين منظر به موضوعات نگاه ميكند. تكرار مداوم اين موضوع كه روسيه شريك ثابت قدم و وفاداري براي ايران نيست، حتي اگر مخاطب آن برخي افراد يا جريانهاي داخلي باشند، نه تنها كمكي به سياست خارجي ايران نميكند، بلكه انفعال و ناتواني ايران را در حفاظت از منافع خود انعكاس ميدهد.
نميتوان از يكسو بر مستقل بودن سياست خارجي ايران تاكيد و افتخار كرد و از سوي ديگر حمايت قدرتهاي ديگر را به شكل غيرمستقيم انتظار كشيد. يكي از هزينههاي داشتن سياست خارجي مستقل پذيرش احتمال هرگونه رفتاري از سوي قدرتهايي است كه خود را مالكان نظام بينالمللي ميدانند. روسيه حتي اگر خود را حافظ نظم موجود نداند خود را يكي از چند سهامدار اصلي نظام بينالملل ميداند. به همين دليل سر برآوردن يك مدعي تازه در كل امر مطلوبي براي اين كشور به شمار نميآيد. براي روسيه و براي هر قدرت بزرگ ديگر آنچه به اندازه رقابت با ساير قدرتهاي بزرگ اهميت دارد اين است كه اجازه ندهند قدرت جديدي به جمع قدرتهاي بزرگ كه تعيينكننده قواعد بازي هستند اضافه شود. قاعده بازي با قدرتهاي بزرگ قاعده احساسي، عاطفي و حتي اخلاقي نيست. به صرف اينكه در برخي موضوعات بينالمللي ايران و روسيه نظر و ديدگاه مشابهي دارند نميتوان انتظار داشت كه در تمامي حوزهها روسيه در مسير مورد نظر جمهوري اسلامي ايران گام بر دارد.
علاوه بر اين، ظاهرا فوبياي روابط با قدرتهاي بزرگ كه در متن خود نوعي انفعال و ناتواني ايران از داشتن يك رابطه برابر و منصفانه با اين قدرتها را مفروض ميگيرد، دست از سر برخي تحليلگران بر نميدارد. ترس تاريخي از روابط با قدرتهاي بزرگ كه محصول چند قرن سلطه آنها بر تمامي ابعاد سياست داخلي و خارجي ايران است، تصور داشتن يك رابطه برابر با اين قدرتها را به لحاظ ذهنيتي براي بسياري از تحليلگران دشوار يا حتي غيرممكن كرده است. به همين دليل هميشه احساس نوعي فريبخوردگي در روابط با تمامي قدرتهاي بزرگ جهاني ما را رها نميكند. در مساله برجام نيز يكي از مشكلات ذهني اين بود كه براي بسياري از مردم و صاحبنظران پذيرش اين موضوع كه ميتوان در يك چانهزني مستقيم با قدرتهاي بزرگ حداقل يك بازي برد- برد را به پيش برد قابل هضم نبود. براي اين دسته از افراد هر توافقي ميان قدرتهاي جهاني و ساير كشورها به طور بالقوه يك قرارداد تركمنچاي به شمار ميآيد.
افكار عمومي و حتي بعضا نخبگان سياسي در ايران به درست يا غلط در پس هر رويدادي خود را موضوع تصميمات و بازيهاي پنهاني قدرتهاي بزرگ تصور ميكنند. تصوري كه متاسفانه سابقه تاريخي مكرر و ناخوشايندي به همراه خود دارد. به همين دليل هر خبري- ولو نادرست- اذهان عمومي را به اين سمت و سو سوق ميدهد كه باز هم قرار است در كشاكش بازي بزرگان، ايران و منافع ايران قرباني منافع و مطامع قدرتهاي ديگر بشود. اينبار هم در آستانه ديدار پوتين و ترامپ اين نگراني وجود دارد كه ممكن است رفتارهاي منفعتجويانه روسيه از يك سو و اقدامات خصمانه امريكا از سوي ديگر عملا مانند دو تيغه قيچي قدرت مانور منطقهاي و بينالمللي ايران را هرچه بيشتر محدود كنند. چنين رويكردهايي حتي اگر نادرست هم نباشند چيزي جز انفعال و وادادگي را بازتوليد نميكنند.
مساله ديگر اين است كه ما در بسياري از موارد تلاش ميكنيم هزينه ناتواني و ضعف خود را به گردن ديگران و توطئههاي پنهاني آنها بيندازيم. اگر ما نميتوانيم پروژه يا سياستي را در سطح بينالمللي يا منطقهاي با موفقيت به پيش ببريم در درجه نخست اين عدم موفقيت به ضعف و ناتواني ما برميگردد نه الزاما به رفتار يا خيانت ديگران. در روابط بينالملل امروز نميتوان به اتكاي قدرت ديگران بازيگري موثري داشت. يك بازيگر خردمند دايما خود را فريبخورده معرفي نميكند، بلكه برعكس، بازيگر خردمند تلاش ميكند در عرصهاي كه قاعده اصلي آن خودياري است و فريبكاري و سواري رايگان نيز بخشي از مرسومات اجتنابناپذير آن است، راهي براي ارتقاي منافع خود پيدا كند.
صاحبنظران در صورت داشتن هرگونه نقدي بايد با توجه به شرايط موجود راهحل ارايه بدهند. نميتوان غيرمسوولانه تنها به نقد وضع موجود پرداخت يا تنها ديدگاههاي سلبي ارايه كرد. كساني كه بدون توجه به شرايط خاص ايران در مقطع كنوني، به هرگونه همكاري ميان ايران و روسيه با سوءظن مينگرند و از هر فرصتي براي طرح اين ادعا كه اتكا به روسيه ميتواند خطرآفرين باشد استفاده ميكنند بايد بگويند سياست خارجي ايران كجا بر اساس اعتماد به روسيه پيش رفته است كه دايما مستحق چنين تذكري است؟ همچنين بايد بگويند كه راهحل جايگزين آنها در موضوعاتي كه ايران و روسيه با يكديگر همكاري نزديكي داشتهاند (مانند همكاريهاي هستهاي، تسليحاتي يا مساله سوريه) چيست؟ تحليلگران يا صاحبنظراني كه معتقدند عضويت در سازمان همكاري شانگهاي دستاوردي براي ايران نخواهد داشت بايد بگويند چه پيشنهاد جايگزيني براي شكستن انزواي منطقهاي ايران دارند؟ كساني كه معتقدند اتحاديه اقتصادي اوراسيا، روسيه و ساير همسايگان شمالي به لحاظ اقتصادي و تكنولوژيك نميتوانند كمكي به توسعه اقتصادي ايران بكنند بايد بگويند كه در مقايسه با كدام حق انتخابهاي ديگر ايران به اين نتيجهگيري رسيدهاند؟
اگر نخواهيم پاسخهاي ساختارشكنانه به اين پرسشها بدهيم، بايد بپذيريم كه جمهوري اسلامي ايران با توجه به شرايط خاصي كه در سطح بينالمللي دارد نه از دستان گشادهاي براي انتخاب شركاي خود برخوردار است و نه شركاي مقطعي آن تعهد و التزام محكمي براي ماندن در كنار ايران در همه شرايط دارند. بنابراين، تكرار اين موضوع كه ما در چنين شرايطي قرار داريم و دايما در حال ركب خوردن هستيم بيشتر به خودزني شباهت دارد تا دلسوزي براي منافع ملي.
نبايد انتظار حداكثري از روسها داشت زيرا برآورده نشدن انتظارات حداكثري ميتواند مانع از تحقق انتظارات حداقلي بشود. در واقع به همان اندازه كه نگاه خوشبينانه به قدرتهاي بزرگ ميتواند خطرناك باشد، نگاه بدبينانه نيز قدرت مانور دستگاه سياست خارجي را سلب ميكند. ما بايد واقعيت روسيه را آنگونه كه هست بپذيريم با تمامي خدمتها و خيانتها. القاي ترس از خيانتكاري روسها يا هر بازيگر ديگري به همان اندازه كه ميتواند هشدارآميز باشد به همان اندازه هم ميتواند حق انتخابهاي محدود را محدودتر كند. چرا بايد تلاش كرد تا دوستان نصفه و نيمه و حتي موقتي را به دشمن تبديل كرد؟ بازتوليد و بزرگنمايي بدگماني نسبت به روسيه در شرايطي كه براي جمهوري اسلامي ايران حق انتخابهاي محدودي وجود دارد جز بستن مسيرهاي تنگ موجود چه اثر مثبتي دارد؟
اين مساله البته به معناي آن نيست كه ما حق نداريم هيچگونه انتظاري از روسها داشته باشيم. طبيعتا هر ميزان از همكاري و همراهي توقعات و انتظاراتي را براي هر دو طرف ايجاد ميكند، اما اين انتظارات نبايد ما را از واقعبيني دور كرده يا دايما در فضايي از بيم و اميد قرار دهد. اگر كسي انتظار داشته كه روسيه در سوريه به پشتوانهاي براي جبهه مقاومت عليه رژيم صهيونيستي تبديل شود حتما با سياست خارجي روسيه آشنايي كافي ندارد. حتي پيش از آنكه گزارشهاي ضد و نقيضي از توافقات پشت پرده روسها با برخي كشورها مطرح بشود، يا مصاحبهها و سخنان شبهه برانگيزي از سوي برخي مقامهاي روس در مورد ضرورت خروج ايران از سوريه انتشار پيدا كند، كساني كه با دقت بيشتري مسائل منطقهاي و بينالمللي را رصد ميكردند به اين موضوع توجه داشتند كه در شرايط جديد منطقهاي ممكن است تفاوتها و ناهمخوانيهايي ميان مواضع و منافع دو موتلف اصلي در بحران سوريه، يعني جمهوري اسلامي ايران و فدراسيون روسيه بروز كند. ائتلافها در صحنه بينالمللي اغلب به دليل وجود اهداف مشترك در مقابله با يك تهديد يا كسب يك منفعت خاص ايجاد ميشوند و به همين دليل با از بين رفتن يا تغيير ماهيت تهديد يا نفع مشترك، ممكن است كمرنگ شده يا از بين بروند. بنابراين، مساله عجيب و غيرمنتظرهاي نيست كه اگر پس از مهار نسبي خطر داعش و تثبيت نسبي دولت اسد تفاوت ديدگاههايي ميان ايران و روسيه در مورد آينده سياسي سوريه و ساختار امنيتي منطقه بروز كند. ايران و روسيه دو قدرت مستقل هستند كه هركدام بر اساس اهداف و منافع خود به بحران سوريه وارد شدند و هر كدام بر اساس اهداف و منافع خود ممكن است در آينده سياستها و طرحهاي متفاوتي را در اين موضوع دنبال كنند. هنر سياستگذار يا استراتژيست اين است كه متناسب با هر موقعيت سياست يا استراتژي لازم را طراحي و دنبال كند نه آنكه با پيشفرضهاي كليشهاي- چه خوشبينانه و چه بدبينانه- رويكردي احساسي و عاطفي به مسائل داشته باشند.
منبع: روزنامه اعتماد، شماره 4135، دوشنبه 25 تير 1397
در بسياري از موارد اين گزارهها نه الزاما توسط مردم عادي كه به لحاظ فرهنگي و تاريخي بدبيني قابل دركي نسبت به روسها دارند، بلكه توسط صاحبنظران و حتي مقامهاي سياسي به متن گفتمان عمومي تزريق ميشوند. با توجه به تكرار گسترده اين گزارهها در ادبيات عمومي و علاقهمندي برخي تحليلگران، صاحبنظران و نخبگان سياسي به بهرهگيري از اين گزارهها در تحليل شرايط موجود، پرسشي كه به نظر ميرسد حداقل يكبار بايد به آن پاسخ گفت اين است كه اين عبارات و گزارهها چقدر از ارزش تحليلي برخوردار هستند يا اينكه اين شكايتهاي احساسي، عاطفي و اغلب منفعلانه و از موضع ضعف چه كمكي به سياست خارجي و منافع ملي ايران خواهد كرد؟ و نهايتا اينكه توجه به اين هشدارها قرار است عملا چه تغييري در سياست خارجي ايران ايجاد كند؟
يك نكته قابل توجه پيش از پاسخ به اين پرسش اين است كه همه كساني كه با چنين عبارات و گزارههايي روابط ايران و روسيه را تحليل و توصيف ميكنند از منظر واحد و آغازگاه يكساني به اين مساله نگاه نميكنند. با وجود شباهتهاي كلامي، براي بخشهايي از جامعه اين عبارات و گزارهها توصيفكننده احساس كمتر انديشيده شدهاي است كه ريشههاي تاريخي و فرهنگي دارد و با نوعي فوبياي روابط با قدرتهاي بزرگ عجين شده است، اما براي بخشهايي ديگر اين گزارهها ابزاري براي نقد كليت گفتمان سياست خارجي ايران در چند دهه اخير به شمار ميآيند. براي گروه دوم مساله اصلي نه روابط ايران و روسيه، بلكه كليت سياستهايي است كه در ربع قرن گذشته تلاش كرده است با استفاده از تعارضات موجود ميان روسيه و غرب، از روسيه براي تداوم تقابل و رويارويي با غرب بهره بگيرد. در واقع اين عبارات و گزارهها از اين منظر در يك متن اعتراضي وسيعتر بيان ميشوند و اغلب با هدف تقبيح اين رابطه مورد اشاره قرار ميگيرند و نه توضيح يا تحليل آن.
بي اعتمادي نسبت به سياستهاي رسمي و حتي در مواردي تمايل به ايجاد فاصله با سياستهاي جاري نيز از دلايل ضديت با روسيه در برخي خردهگفتمانهاي سياست داخلي بوده است. برخي نخبگان سياسي با پيشفرض گرفتن تقابل ميان گفتمان رسمي و گفتمان عمومي نسبت به روسيه، نقد روسيه و روابط اين كشور با ايران را نوعي همنوايي و همسويي با گفتمان عمومي و قرار گرفتن در جبهه مردمي تلقي ميكنند.
در برخي موارد موضوع روابط ايران و روسيه بيش از آنكه در متن گفتمان سياست خارجي مورد تحليل و ارزيابي قرار بگيرد، موضوع كشاكش خردهگفتمانهاي سياست داخلي و پيشفرضهاي غالب در آنها بوده است. در واقع عضويت در يك جريان يا وابستگي به يك تفكر سياسي تا حد زيادي در نوع نگاه مثبت يا منفي به روسيه موثر بوده و افراد را بدون توجه كافي به واقعيتهاي موجود به سمت نگاه خوشبينانه يا بدبينانه به روسيه و روابط اين كشور با ايران سوق داده است. در اين ميان، برخي تحليلگران و صاحبنظران سياسي نيز از منظر نقد درون گفتماني به سياست خارجي ايران، اين عبارات و گزارهها را مورد استفاده قرار ميدهند. براي اين عده روسيه بازيگري است كه دايما بايد مواظب آن بود و از نزديكي بيش از حد به آن بايد احتراز كرد.
در صحنه سياست وجود اين ديدگاههاي متنوع بهويژه نسبت به موضوعاتي كه چالشبرانگيز هستند امري طبيعي و بديهي است و نشان از سرزندگي جامعه سياسي دارد، اما آنچه بحثها بر سر روسيه و جايگاه اين كشور در سياست خارجي ايران را تاحدودي از مسير طبيعي خود خارج ميكند اين است كه اغلب كساني كه به هر دليلي نسبت به سياست روسيه در قبال ايران يا به طور كلي روابط ايران و روسيه يا بخشهايي از آن منتقد هستند، از اين عبارات و گزارههاي كلي كه بيشتر ماهيت احساسي و عاطفي دارند براي بيان انتقاد خود بهره ميگيرند. با يك جستوجوي كوتاه به سادگي ميتوان نقل قولهايي را از مخالفين نظام گرفته تا برخي از اصلاحطلبان و حتي اصولگرايان و از مردم عادي گرفته تا صاحبنظران دانشگاهي و حتي برخي مقامهاي مسوول و اعضاي وزارت امور خارجه پيدا كرد كه حاوي اين گزارهها هستند.
اين موضوع كه پس از ربع قرن از زمان فروپاشي شوروي و بيش از يك قرن از پايان امپراتوري تزاري هنوز عدهاي از مردم تصوير رعبانگيز اين قدرت بزرگ را كنار مرزهاي شمالي ايران فراموش نكنند امر غيرمنتظره و تعجببرانگيزي نيست. علاوه بر اين، اين پرسش كه چرا افكار عمومي در ايران تا اين اندازه نسبت به رابطه با روسيه با يك رويكرد منفي و بدبينانه نگاه ميكند پرسشي است كه با توجه به حضور موثر و مستقيم روسها در متن زندگي سياسي مردم ايران در دو قرن اخير و نقش منفي اين كشور در ثبات، امنيت و تماميت ارضي ايران تا پيش از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، از منظري تبارشناسانه ميتوان پاسخهايي را براي آن جستوجو كرد، اما اينكه دايما تحليلگران يا افراد تاثيرگذار سياسي اتخاذ هرگونه سياستي از سوي روسيه را با اتكا به اين تصوير تاريخي يا اين گزارههاي غيرعلمي تحليل و تفسير كنند، بيش از آنكه نقد روسيه و جايگاه تاريخي اين كشور در سياست خارجي ايران باشد، نشان از ناتواني در نگاه واقعبينانه به مسائل بينالمللي دارد.
بحث بر سر اين نيست كه روسها با كارت ايران بازي نكردهاند يا هيچگاه از پشت به ايران خنجر نزدهاند، بلكه بحث بر سر اين است كه اين كليگوييها و باز كردن پروندههاي تاريخي به ويژه از سوي كساني كه دستي در سياست امروز ايران دارند، در شرايط موجود چه كمكي به سياست خارجي ايران ميكند؟ چنين گزارههايي حتي در ادبيات كلاسيك روابط بينالملل نيز گزارههاي معناداري براي تحليل يا ارزشگذاري يك رابطه به شمار نميآيند. در ادبيات روابط بينالملل انتظار وفاداري، گذشت، ايثار، اعتماد و ساير مفاهيمي كه بار اخلاقي دارند در بهترين حالت در درجه دوم اهميت قرار دارند.
هنگامي كه يك نماينده مجلس از ركب زدن روسيه به ايران يا بازيچه قرار گرفتن ايران توسط روسيه سخن ميگويد در واقع تنها مفروضات و انتظارات غيرواقعي و نادرست خود را آشكار ميسازد. اگر كسي انتظار داشته كه روسيه به خاطر منافع ايران در بازار نفت از منافع خود بگذرد، يا روسيه را نشناخته يا با قواعد بازي در سطح بينالمللي آشنا نيست يا برداشت نادرستي از روابط ميان ايران و روسيه دارد. اين مورد اخير يعني برداشت نادرست از روابط ميان ايران و روسيه معضلي است كه نهتنها افكار عمومي بلكه بسياري از نخبگان سياسي نيز گرفتار آن هستند. بايد يك بار براي هميشه بپذيريم كه روسها هيچ شراكت استراتژيكي با ايران نداشته و نخواهند داشت. دلايل امتناع اين مساله هم بيش از آنكه به روسيه برگردد متوجه جمهوري اسلامي ايران است. ويژگيها و خاصگيهاي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران از يكسو و سطوح قدرت نابرابر ايران و روسيه از سوي ديگر، اجازه نميدهند كه سطح همكاري ايران و روسيه در حوزههاي استراتژيك از ميزان معيني از همكاريها فراتر رفته و شكل فراگيري پيدا كند. بايد يكبار براي هميشه بپذيريم كه روسيه مانند هر بازيگر ديگري در وهله نخست به منافع خود ميانديشد و از اين منظر به موضوعات نگاه ميكند. تكرار مداوم اين موضوع كه روسيه شريك ثابت قدم و وفاداري براي ايران نيست، حتي اگر مخاطب آن برخي افراد يا جريانهاي داخلي باشند، نه تنها كمكي به سياست خارجي ايران نميكند، بلكه انفعال و ناتواني ايران را در حفاظت از منافع خود انعكاس ميدهد.
نميتوان از يكسو بر مستقل بودن سياست خارجي ايران تاكيد و افتخار كرد و از سوي ديگر حمايت قدرتهاي ديگر را به شكل غيرمستقيم انتظار كشيد. يكي از هزينههاي داشتن سياست خارجي مستقل پذيرش احتمال هرگونه رفتاري از سوي قدرتهايي است كه خود را مالكان نظام بينالمللي ميدانند. روسيه حتي اگر خود را حافظ نظم موجود نداند خود را يكي از چند سهامدار اصلي نظام بينالملل ميداند. به همين دليل سر برآوردن يك مدعي تازه در كل امر مطلوبي براي اين كشور به شمار نميآيد. براي روسيه و براي هر قدرت بزرگ ديگر آنچه به اندازه رقابت با ساير قدرتهاي بزرگ اهميت دارد اين است كه اجازه ندهند قدرت جديدي به جمع قدرتهاي بزرگ كه تعيينكننده قواعد بازي هستند اضافه شود. قاعده بازي با قدرتهاي بزرگ قاعده احساسي، عاطفي و حتي اخلاقي نيست. به صرف اينكه در برخي موضوعات بينالمللي ايران و روسيه نظر و ديدگاه مشابهي دارند نميتوان انتظار داشت كه در تمامي حوزهها روسيه در مسير مورد نظر جمهوري اسلامي ايران گام بر دارد.
علاوه بر اين، ظاهرا فوبياي روابط با قدرتهاي بزرگ كه در متن خود نوعي انفعال و ناتواني ايران از داشتن يك رابطه برابر و منصفانه با اين قدرتها را مفروض ميگيرد، دست از سر برخي تحليلگران بر نميدارد. ترس تاريخي از روابط با قدرتهاي بزرگ كه محصول چند قرن سلطه آنها بر تمامي ابعاد سياست داخلي و خارجي ايران است، تصور داشتن يك رابطه برابر با اين قدرتها را به لحاظ ذهنيتي براي بسياري از تحليلگران دشوار يا حتي غيرممكن كرده است. به همين دليل هميشه احساس نوعي فريبخوردگي در روابط با تمامي قدرتهاي بزرگ جهاني ما را رها نميكند. در مساله برجام نيز يكي از مشكلات ذهني اين بود كه براي بسياري از مردم و صاحبنظران پذيرش اين موضوع كه ميتوان در يك چانهزني مستقيم با قدرتهاي بزرگ حداقل يك بازي برد- برد را به پيش برد قابل هضم نبود. براي اين دسته از افراد هر توافقي ميان قدرتهاي جهاني و ساير كشورها به طور بالقوه يك قرارداد تركمنچاي به شمار ميآيد.
افكار عمومي و حتي بعضا نخبگان سياسي در ايران به درست يا غلط در پس هر رويدادي خود را موضوع تصميمات و بازيهاي پنهاني قدرتهاي بزرگ تصور ميكنند. تصوري كه متاسفانه سابقه تاريخي مكرر و ناخوشايندي به همراه خود دارد. به همين دليل هر خبري- ولو نادرست- اذهان عمومي را به اين سمت و سو سوق ميدهد كه باز هم قرار است در كشاكش بازي بزرگان، ايران و منافع ايران قرباني منافع و مطامع قدرتهاي ديگر بشود. اينبار هم در آستانه ديدار پوتين و ترامپ اين نگراني وجود دارد كه ممكن است رفتارهاي منفعتجويانه روسيه از يك سو و اقدامات خصمانه امريكا از سوي ديگر عملا مانند دو تيغه قيچي قدرت مانور منطقهاي و بينالمللي ايران را هرچه بيشتر محدود كنند. چنين رويكردهايي حتي اگر نادرست هم نباشند چيزي جز انفعال و وادادگي را بازتوليد نميكنند.
مساله ديگر اين است كه ما در بسياري از موارد تلاش ميكنيم هزينه ناتواني و ضعف خود را به گردن ديگران و توطئههاي پنهاني آنها بيندازيم. اگر ما نميتوانيم پروژه يا سياستي را در سطح بينالمللي يا منطقهاي با موفقيت به پيش ببريم در درجه نخست اين عدم موفقيت به ضعف و ناتواني ما برميگردد نه الزاما به رفتار يا خيانت ديگران. در روابط بينالملل امروز نميتوان به اتكاي قدرت ديگران بازيگري موثري داشت. يك بازيگر خردمند دايما خود را فريبخورده معرفي نميكند، بلكه برعكس، بازيگر خردمند تلاش ميكند در عرصهاي كه قاعده اصلي آن خودياري است و فريبكاري و سواري رايگان نيز بخشي از مرسومات اجتنابناپذير آن است، راهي براي ارتقاي منافع خود پيدا كند.
صاحبنظران در صورت داشتن هرگونه نقدي بايد با توجه به شرايط موجود راهحل ارايه بدهند. نميتوان غيرمسوولانه تنها به نقد وضع موجود پرداخت يا تنها ديدگاههاي سلبي ارايه كرد. كساني كه بدون توجه به شرايط خاص ايران در مقطع كنوني، به هرگونه همكاري ميان ايران و روسيه با سوءظن مينگرند و از هر فرصتي براي طرح اين ادعا كه اتكا به روسيه ميتواند خطرآفرين باشد استفاده ميكنند بايد بگويند سياست خارجي ايران كجا بر اساس اعتماد به روسيه پيش رفته است كه دايما مستحق چنين تذكري است؟ همچنين بايد بگويند كه راهحل جايگزين آنها در موضوعاتي كه ايران و روسيه با يكديگر همكاري نزديكي داشتهاند (مانند همكاريهاي هستهاي، تسليحاتي يا مساله سوريه) چيست؟ تحليلگران يا صاحبنظراني كه معتقدند عضويت در سازمان همكاري شانگهاي دستاوردي براي ايران نخواهد داشت بايد بگويند چه پيشنهاد جايگزيني براي شكستن انزواي منطقهاي ايران دارند؟ كساني كه معتقدند اتحاديه اقتصادي اوراسيا، روسيه و ساير همسايگان شمالي به لحاظ اقتصادي و تكنولوژيك نميتوانند كمكي به توسعه اقتصادي ايران بكنند بايد بگويند كه در مقايسه با كدام حق انتخابهاي ديگر ايران به اين نتيجهگيري رسيدهاند؟
اگر نخواهيم پاسخهاي ساختارشكنانه به اين پرسشها بدهيم، بايد بپذيريم كه جمهوري اسلامي ايران با توجه به شرايط خاصي كه در سطح بينالمللي دارد نه از دستان گشادهاي براي انتخاب شركاي خود برخوردار است و نه شركاي مقطعي آن تعهد و التزام محكمي براي ماندن در كنار ايران در همه شرايط دارند. بنابراين، تكرار اين موضوع كه ما در چنين شرايطي قرار داريم و دايما در حال ركب خوردن هستيم بيشتر به خودزني شباهت دارد تا دلسوزي براي منافع ملي.
نبايد انتظار حداكثري از روسها داشت زيرا برآورده نشدن انتظارات حداكثري ميتواند مانع از تحقق انتظارات حداقلي بشود. در واقع به همان اندازه كه نگاه خوشبينانه به قدرتهاي بزرگ ميتواند خطرناك باشد، نگاه بدبينانه نيز قدرت مانور دستگاه سياست خارجي را سلب ميكند. ما بايد واقعيت روسيه را آنگونه كه هست بپذيريم با تمامي خدمتها و خيانتها. القاي ترس از خيانتكاري روسها يا هر بازيگر ديگري به همان اندازه كه ميتواند هشدارآميز باشد به همان اندازه هم ميتواند حق انتخابهاي محدود را محدودتر كند. چرا بايد تلاش كرد تا دوستان نصفه و نيمه و حتي موقتي را به دشمن تبديل كرد؟ بازتوليد و بزرگنمايي بدگماني نسبت به روسيه در شرايطي كه براي جمهوري اسلامي ايران حق انتخابهاي محدودي وجود دارد جز بستن مسيرهاي تنگ موجود چه اثر مثبتي دارد؟
اين مساله البته به معناي آن نيست كه ما حق نداريم هيچگونه انتظاري از روسها داشته باشيم. طبيعتا هر ميزان از همكاري و همراهي توقعات و انتظاراتي را براي هر دو طرف ايجاد ميكند، اما اين انتظارات نبايد ما را از واقعبيني دور كرده يا دايما در فضايي از بيم و اميد قرار دهد. اگر كسي انتظار داشته كه روسيه در سوريه به پشتوانهاي براي جبهه مقاومت عليه رژيم صهيونيستي تبديل شود حتما با سياست خارجي روسيه آشنايي كافي ندارد. حتي پيش از آنكه گزارشهاي ضد و نقيضي از توافقات پشت پرده روسها با برخي كشورها مطرح بشود، يا مصاحبهها و سخنان شبهه برانگيزي از سوي برخي مقامهاي روس در مورد ضرورت خروج ايران از سوريه انتشار پيدا كند، كساني كه با دقت بيشتري مسائل منطقهاي و بينالمللي را رصد ميكردند به اين موضوع توجه داشتند كه در شرايط جديد منطقهاي ممكن است تفاوتها و ناهمخوانيهايي ميان مواضع و منافع دو موتلف اصلي در بحران سوريه، يعني جمهوري اسلامي ايران و فدراسيون روسيه بروز كند. ائتلافها در صحنه بينالمللي اغلب به دليل وجود اهداف مشترك در مقابله با يك تهديد يا كسب يك منفعت خاص ايجاد ميشوند و به همين دليل با از بين رفتن يا تغيير ماهيت تهديد يا نفع مشترك، ممكن است كمرنگ شده يا از بين بروند. بنابراين، مساله عجيب و غيرمنتظرهاي نيست كه اگر پس از مهار نسبي خطر داعش و تثبيت نسبي دولت اسد تفاوت ديدگاههايي ميان ايران و روسيه در مورد آينده سياسي سوريه و ساختار امنيتي منطقه بروز كند. ايران و روسيه دو قدرت مستقل هستند كه هركدام بر اساس اهداف و منافع خود به بحران سوريه وارد شدند و هر كدام بر اساس اهداف و منافع خود ممكن است در آينده سياستها و طرحهاي متفاوتي را در اين موضوع دنبال كنند. هنر سياستگذار يا استراتژيست اين است كه متناسب با هر موقعيت سياست يا استراتژي لازم را طراحي و دنبال كند نه آنكه با پيشفرضهاي كليشهاي- چه خوشبينانه و چه بدبينانه- رويكردي احساسي و عاطفي به مسائل داشته باشند.
منبع: روزنامه اعتماد، شماره 4135، دوشنبه 25 تير 1397