تا انتخابات رياستجمهوري روسيه اندك زماني باقي نمانده است و در اين ميان تفسيرهاي گوناگوني درباره اين رخداد ميشود. بدون شك در نظامهاي دموكراسي مردم هر جامعهاي اصليترين جايگاه را در فرآيند تصميمگيري براي آينده كشورشان دارند. نهايتا پس از كش و قوس جمعآوري امضا از ميان افرادي كه قصد كانديداتوري داشتند، هشت نفر موفق شدند نامزدي خود را تثبيت كنند. اگرچه در اين ميان «ويتالي ناولني» مرد هميشه معترض به ولاديمير پوتين در صفحه توييتر خود مدعي شد كه برخي از نامزدهاي رياستجمهوري امضا جمع نكردهاند يا همچون سابچاك 99 درصد امضاهايشان جعلي است.
توييتر ناولني را براي چند نفر از دوستان روسم كه اتفاقا سفرهاي زيادي به اروپا و امريكا داشتند و نگاه ضد غربي ندارند و شايد حتي دل خوشي نسبت به پرزيدنت پوتين نيز ندارند، فرستادم. يكي برايم نوشت او كلا با همه مخالف است و ديگري نوشت او فردي دروغگو است. محض رضاي خدا يكي از آنها هم اين اپوزيسيون بيچاره را تاييد نكرد؛ برايم جالب آمد چرا كه در مطلب داخلي خودمان بسيار ديده بودم كه گفتههاي ناولني را نقل ميكنند و آن را مويد ادعايي ميدانند.
در اين چند هفته كه از ميدان سرخ فاصله داشتم، بسيار و بسيار با اين گزاره مواجه شدم (گاه خبري و گاهي نيز پرسشي): پوتين ديكتاتور است و انتخابات رياستجمهوري نتيجهاش از پيش مشخص است!
پاسخ خيلي ساده است، چه كسي بايد پاسخ دهد كه پوتين ديكتاتور است يا انتخابات در اين كشور صرفا جنبه تشريفاتي دارد يا خير؛ طبيعتا ملت و جامعه روسيه.
هنگامي كه ولاديمير پوتين در سال 2000 سكان كرملين را به دست ميگيرد، «ديكتاتوري قانون» را مطرح ميكند و به احياي هويت در جامعهاي ميپردازد كه در خطر فروپاشي مجدد قرار گرفته بود؛ از بحران مالي وحشتناكي رنج ميبرد و از سوي ديگر مبلغين كاتوليك زير سايه آزادي پس از فروپاشي، دين ملتي را با غرضهاي سياسي هدف قرار داده بودند. بديهي است رويكردها و سياستگذاريهاي پوتين سبب شد تا روسيه از اين دوران گذار كند و پوتين تبديل به قهرمان ملي شود. در واقع اين نگاه جامعه روسيه به رييسجمهور كنونيشان است، اما خب ما نيز آزاد هستيم و ميتوانيم هرجور كه دوست داريم به تفسير وي بپردازيم. امروز ظهر بر سر ميز ناهار نگاه خودمان (ايراني ها) را نسبت به پوتين بيان كردم؛ گفتم به نظر من وي بسيار مرموز است و هميشه امنيتي و سكرت رفتار ميكند؛ چرا كه او يك افسر اطلاعاتي است. به نظرم ميآيد كه او به دنبال آن است كه ديكتاتوري راه بيندازد و خودش براي هميشه حرف اول و آخر را بزند. دوستان روس خيرهخيره نگاهم كردند و گفتند اين طور نيست كه اگر بود حتما ما در جامعهمان در اين رابطه بسيار سخن ميگفتيم.
البته نبايد فراموش كنيم كه وي قهرمان ملتي است كه سومين سرانه مطالعه در جهان را دارند؛ داستايوفسكي، گوگل و چخوف ميخوانند؛ چايكوفسكي گوش ميدهند و برخلاف مردمان خاورميانه كه عموما سياستزدگي ميان جوامع آنها موج ميزند، نسبي موضوعات را دنبال ميكنند. بدين معني كه به عنوان مثال از يك سو پوتين ميتواند در حوزههايي قهرمان ملي آنها باشد، اما از سوي ديگر بدين معنا نيست كه از او بتي بسازند و يك روز آنقدر بالايش ببرند و چند روز ديگر كه يك نقطه سياهي از او ديدند همه باورشان فرو بريزد؛ به يكباره رهايش كنند تا زمين بخورد. سادهترين جملهاي كه ميتوان از آن بهره جست اين است كه مردمان روسيه تكليفشان با خودشان مشخص است. يعني اينكه ميدانند در چه فضايي به چه كسي راي دادند و از وي چه انتظاراتي داشتند و حتما طرف، چه اشكالهايي نيز داشته است؛ اما برآيند عواملي سبب شده تا گزينهاي را انتخاب كنند.
عدم سياستزدگي روسها در فرآيند انتخابات كنوني نيز به خوبي مشهود است. در اين دوره خانم جوان زيبارويي كه مجري برنامههاي خاصي در تلويزيون است نيز جزو هشت كانديداي اصلي است؛ جالب اينجاست وي كه كانديداي حزب ابتكار مدني است مطابق نظرسنجي مركز مطالعات افكار عمومي روسيه تنها 1/2 درصد از آرا را به خود اختصاص ميدهد؛ اين در حالي است كه اگر فردي همچون وي در يك كشور سياستزده كانديدا بود اگر نگوييم پيروز ميدان ميشد، لااقل ميتوانيم مدعي باشيم درصد ميزان آراي او دو رقمي بود نه تنها دو درصد. شعاري كه در اين ميان در جامعه روسيه جاي خالياش به خوبي به چشم ميخورد، با پوتين تا 2024 است كه البته بدون شك تحقق خواهد يافت.
در هفتههاي باقيمانده تا انتخابات رياستجمهوري روسيه بيشتر از كانديداها و شعارهاي آنها در ستون «در حوالي ميدان سرخ» خواهم نوشت.
منبع: اعتماد