نشست معرفی و نقد کتاب «موازنهگرایی متقارن در سیاست خارجی ترکیه؛ عبور از نقطه صفر»، نوشته دکتر ابراهیم متقی و دکتر فاطمه نکولعل آزاد، از ساعت 14 تا 16 دوشنبه 24 اسفندماه 1394 در بنیاد مطالعات قفقاز برگزار شد. در این نشست آقایان ابراهیم متقی، محمدفرهاد کلینی، ابوالحسن خلج منفرد و علی کالیراد و دکتر فاطمه نکولعل آزاد به ارائه نظرات و دیدگاههای خود در مورد این کتاب و همچنین ماهیت سیاست خارجی ترکیه به ویژه در چند سال اخیر پرداختند. در ذیل در بخش نخست گزارش این نشست، سخنرانی جناب آقای محمدفرهاد کلینی (کارشناس ارشد مسائل استراتژیک) تقدیم می شود. در مورد کتاب «موازنهگرایی متقارن در سیاست خارجی ترکیه؛ عبور از نقطه صفر»، حقیقتا باید خیلی صادقانه عرض کنم که وقتی با این کتاب آشنا شدم و آنرا مطالعه کردم، برایم بسیار جالب بود. به هر حال من مدتها در موضوعات مختلف مربوط به مسایل منطقه و بینالملل ورود داشتهام. در چنین فضای ذهنی با این کتاب آشنا شدم و احساس کردم که با مطالعهی آن نکات باارزشی را فرامیگیرم. روش مطالعاتی مهمی را در این کتاب همراه با موضوعات دقیقی را دیدم. در این کتاب تلاش شده بود تا موزانه گرایی ترکیه را به صورت جامع ارزیابی کند که شایان توجه بود. جامع از لحاظ مفاهیمی که در مورد موازنه گری ترکیه در منطقه مطرح شده ود. این کتاب از یک نقطه عزیمت دانشگاهی خیلی دقیق توانسته به محیط واقعیت (Real) نزدیک شود. این خیلی مهم است که این نبض صحنه، شکار لحظات، لجمن [لبه جلویی منطقه نبرد] تاکتیکی که اتفاق میافتد و تاثیرات خود را می آفریند را درک و دریافت کند. این فرق میکند با کسی که میخواهد برود مطالعه کند، مصاحبه کند، سیستمهای مختلف روششناسی را دنبال کند و... از این منظر این کتاب مرا به خود علاقمند کرد. این کتاب برای آشنایی با نگاه راهبردی ترکیه معاصر خیلی مفید است. این کتاب در 311 صفحه در سال 1393 در هفت فصل منتشر شده است. در فصل اول به تشریح موازنهگرایی منطقهای در سیاست بینالملل پرداخته شده است. خود آقای دکتر متقی به نظر من از افراد خاصی هستند که نسبت به موازنه نگرش و علاقه ویژه و عمیقی دارند و موضوع موازنهگرایی در نظام بین الملل را بصورت تمرکز پیگیری می کنند . ایشان موفق شدهاند ارتباط نظریههای جدید در حوزه رقابت سنتی و همچنین در حوزه ژئوپلیتیک جدیدی که منطقه ما به سمت آن میرویم را استخراج نمایند. باید توجه شود که چگونه در نتیجهی تغییر شاخصههای موازنه، موازنههایی که در قرن گذشته اسیر بازیهای دوقطبی بود و در قرن اخیر شرایط متفاوتی را تجریه میکند در سطح دیگری مطرح میشود . رقابتهایی که ما در دوران پسافروپاشی شاهدش بودهایم به صورتی نامنظم حرکت میکند. به نظر من تمرکز ایشان به موضوع کشورهای همسایه ما، از جمله ترکیه انتخاب درستی بوده است، زیرا ما نیاز به نوعی بازتفکر (Rethinking) راجع به بحث موازنه داریم تا بتوانیم این جابجایی مواضع کشورهای همسایهمان که تابع الگوی همکاری و رقابت است را بهتر بشناسیم. بحث تشریح موازنهگرایی منطقهای ارزشهای خود را دارد اما به نظرم هنوز به بلوغ نرسیده است و جای کار دارد. ما امروزه داریم از «ماتریس ژئوپلیتیکی» وارد «هندسه ژئوپلیتیکی» میشویم و تبعا این پرسش مطرح میشود که «هندسه ژئوپلیتیکی» یعنی چه؟ منظور چیست؟ چه مشخصههایی دارد؟ ما در ادبیات مقام معظم رهبری هم شاهدش بودهایم. ایشان از این واژگان استفاده کردند. علتش چیست؟ آیا مثلا ژئوپلیتیک در حال سه بعدی شدن است؟ این سه بعدی شدن یعنی چه؟ یعنی جدا از آن شاخصهایی که برای ژئوپلیتیک سنتی تعریف میکردیم چه اتفاق جدیدی اضافه شده که ما ناگزیریم که ادبیاتمان را ارتقا دهیم؟ یک بخشیاش همین فضای سیالی است که در قالب پارادیم ها شاهد هستیم که ارتفاع جدیدی را شکل داده، بهصورت پنهان و بهعنوان یک ستون نامرئی که نقش خود را بازی میکند. مثلا در حوزههای تحلیلی دو به دویی مثلا ما و ترکیه، ما و عراق، ما و قفقاز، ما وافغانستان، در آینده چه اتفاقی امکان دارد بیافتد و چگونه نقش دیپلماسی مردمی تاثیرگذاری خود را بر دیپلماسی رسمی در این حوزه ها نشان خواهد داد؟ دیپلماسی مردمی یک زمانی از طریق NGO ها خلاصه می شد و یک زمانی از طریق برون رفتهای غیر سیستماتیک ملتها میدیدیم. امروزه شبکه های مجازی اثر خود را بر دیپلماسی شبکه ای باقی خواهد گذاشت واقعا درک جامع ما از این روندها و ابعاد و گشایش مولفه ها چه هستند؟ بعنوان مثال هنوز که هنوز است داریم با پدیدهی جابجایی جمعیت از خاورمیانه به اروپا با تعبیر پناهندگی (Refuge) برخورد میکنیم. یعنی کل ادبیات رسانهای ما از این اصطلاح استفاده میکند در حالیکه این یک نوع کوچ و مهاجرت (Migration) است. نمیتوانیم بهعنوان پناهندگی صرف به آن نگاه کنیم. چون این افراد میتوانند خود را با جامعه مقصد هماهنگ کنند و در آن رسوب کنند. و این دقیقا همان مسألهای است که اروپا اکنون با آن مواجه است. چون اروپا میداند که این اتفاق غیرقابل بازگشتند و لذا در این حوزه دارد برای آنها سهمیه تعیین میکند. ما حتی واژگانی که به صورت سنتی از آنها استفاده میکنیم امروزه باید خیلی دقیقتر مورد استفاده قرار دهیم. در فصل دوم این کتاب در حوزه نشانههای تحول در حوزه راهبردی سیاست خارجی ترکیه بحث میشود. در اینجا چند نکته فارغ از این کتاب هست. بحث اینکه آیا ترکیه به سمت ایدئولوژیک کردن سیاست خارجیاش حرکت میکند آیا این با توجه به مفهوم حزب عدالت و توسعه است؟ و یا به سمت تاریخی کردن سیاست خارجی خودش میرود که بعضا تحت عنوان نوعثمانیگری نیز از آن یاد میشود؟ و یا اینکه اساسا ترکیه در یک پارادایم راهبردی قرار گرفته که این پارادایم راهبردی آنرا در یک الزامات و یا ضرورتهای جدیدی قرار داده است. ترکیه مجبور شده است که یک جعبه ابزار جدید را در سیاست خارجیاش تعریف کند. جدای از اینکه ما بخواهیم بگوییم که آقای اوغلو درست میگوید یا غلط میگوید. آیا ترکیهی امروز تحول سیاست خارجیاش بر اساس یک نوع نیازمحوری است یا بر اساس یک نوع ارتقای پیرامونزا؟ اگر ما بخواهیم هر بار ذرهبینیتر به سیاست خارجی ترکیه نگاه کنیم. آیا این سیاست در همین حزب محصور خواهد ماند؟ و یا امکان دارد که در همین حزب فروگذاشته شود. نشانه تحول در راهبرد خارجی ترکیه چه است؟ در این کتاب شما موضوع توازنگرایی را به منزله یک اصل اساسی در سیاست خارجی ترکیه مطرح کردهاید. موازنه فعال ترکیه به اعتقاد من در سه حوزه بوده است. یک بخش عمدهاش برمیگشته به حوزه قفقاز و آسیای مرکزی، خصوصا از بعد از فروپاشی، بحثی که ترکیه میخواست خود را بهعنوان سکوی جدیدی برای دولتسازی و حتی ملتسازی و یا به تعبیر دقیقتر بازسازی ملتسازی در آسیای مرکزی و قفقاز معرفی کند، که بخشی از آن در جریان ترکسوی (TÜRKSOY) (The International Organization of Turkic Culture) تجلی یافت که ادامه هم پیدا کرد. یک بخش دیگر به موضوع بالکان برمیگشت. نقطه تاریخی که در بالکان خصوصا در بوسنی و آلبانی تعریف داشت و ترکیه بهدنبال جای پای تاریخی خود بود. بخش دیگر این توازنگرایی معطوف به خاورمیانه و خصوصا خاورمیانه عربی بود که آنچه من دیدم، در این کتاب توجه و تمرکز به خاورمیانه است. در اصل از یکی از اضلاع موازنهگرایی ترکیه را در این کتاب رونمایی شده است و یا به تعبیر دیگر از آن رمزگشایی شده است. یک گام برمیگردم به عقب و میپرسم که آیا ترکیه به سمت ایدئولوژیک کردن سیاست خارجی خود در خاورمیانه در حرکت است؟ و یا آیا ترکیه میتواند بر مبنای تاریخی کردن در سیاست خارجی خود در خاورمیانه عمل کند؟ اگر بخواهد بر اساس رفتار تاریخیاش در حوزه عربی خاورمیانه صحبت کند، با یک تصادم و یا شوک در محیط عربی مواجه میشود. یعنی ترکیه اگر بخواهد موازنهگرایی خود در خاورمیانه را بر مبنای تاریخیگری تعریف کند آنگاه با گشایش جبهههای جدیدی مواجه خواهد شد. الان وقتی بحث ائتلافسازی را در منطقه دنبال می کند، البته من تحرکات تا ماه گذشته را عرض میکنم (اینکه میآیند در تهران مذاکره میکنند و یا تلاش میکنند که در تابستان دوباره یک بازنگری قویتری داشته باشند را در این تحلیل دخالت نمیدهم.) منظورم ترکیهی کنونی حزب عدالت و توسعه است، ترکیهای که از بحث چالش صفر با همسایگان شروع کرد و به ترکیهی امروز که به ایفای نقش در جنگهای نیابتی نیز به نوعی و به صورت غیررسمی رسیده است . از این منظر اگر به رفتارسنجی ترکیه بپردازیم مشاهده میکنیم که بین حوزههای سلفی، به معنی عام آن، تا نگاه اخوانی که کمابیش در تصادفی که در سیاست خارجی ترکیه و مصر مشاهده نمودیم، میتوانیم عنوان کنیم که ترکیه نمی تواند خیلی ایدئولوژیک مناسباتش را با خاورمیانه تنظیم کند، لذا برمیگردیم به اهمیت ارتقای «توان در پیرامون» یا «سیاست ارتقای پیرامونزا ترکیه» این کشور حتی در سیاستهایش در شمال عراق، تمام تلاشهایش معطوف به این است و بیشتر در چارچوب یک پارادایم راهبردی دارد عمل میکند. کمعلاقگی رسمی امریکا به غرب آسیا، که در گفتگوی اخیر اوباما با مجلهی آتلانتیک مورد اشاره قرار گرفت، از اهمیت زیادی برخوردار است و واقعیت این است که تحول در سیاست خارجی ترکیه با فرصت سازی وارد یک نوع مانیفستنویسی شد. کاری ندارم که از نظر ما این چقدر درست یا غلط است اما به هر حال تغییر دکترین قبلی سیاست خارجی ترکیه را به همراه داشت. در بخش سوم کتاب بحث موازنهگرایی متقارن ترکیه با اتحادیه اروپایی مطرح میشود. به نظرم در این کتاب، موضوع فراتر از تاریخ نگریسته میشود. و بحث گرایش به عضویت، شرایط و موانع و میزان علاقه و جهتگیری ترکیه و همچنین ضرورت بالابردن وزن ترکیه در این موضوع را مد نظر قرار میدهد. بحث موازنهگرایی بیشتر از آنکه مبتنی بر واقعیتها باشد مواجه با شماری از موانع و سدها است. یکی از سدها، بحث لابی ارمنی بوده که سعی کرده عمدتا از طریق فرانسه، در مقابل پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا مانعافزایی بکند و به تدریج دارد تلاش میکند که بحث عضویت ترکیه در اتحادیه اروپا را منوط به حلوفصل موضوع ارمنی کند. از قتلعام گرفته تا بحث تقسیماتی که از جنگ جهانی اول به این سمت صورت گرفته است. به نظر من در این حوزه، امروزه روابط ترکیه با اتحادیه اروپا تابع فاکتورهای دیگری هم است. امروزه بحث یورو ـ آسیا گرایی و بحث میزان نقشی که ترکیه میتواند به صورت سازنده ایفا کند خیلی مهم است. من به خاطر دارم که در گذشته ما طرحی را با ترکیه صحبت کردیم تحت عنوان طرح «ساعت»، که عملا در کتاب مغفول است. ما بحث چسبندگی ژئوپلیتیکی منطقه را مطرح کردیم تحت عنوان همکاری چهار گانه سوریه، ایران، عراق و ترکیه. که حروف اولشان واژه ساعت را درست میکند. گفتیم که این چهار کشور می توانند وارد همکاریهای جدید منطقهای شوند یک زیرساخت جدیدی برای کریدور یورو آسیا باشد. متاسفانه خیلیها تلاش کردند که در گام اول ترکیه و سوریه را با هم درگیر کنند که ترکیه هم به این دام سقوط کرد. ترکیه همزمان خیلی تلاش کرد که نقش خود در شمال عراق را با شتاب بالا ببرد و ریسک در سیاست خارجی خود را افزایش دهد، که منجر به ناقص کردن این طرح منطقه ای شد . در حالیکه ترکیه با توجه به ویژگی خاصی که در مقایسه با سه دیگر کشور داشت، یعنی تنها کشوری بود که چسبندگی ژئوپلیتیک با هر سه کشور داشت، وضعیت خیلی خوبی داشت. خود این طرح شامل ترکیبی از محور عربی و ترکی و ایرانی بود و میتوانست نمادسازی خیلی قوی برای ثبات در منطقه محسوب شود. ترکیه میتوانست کنترل موازنهها را داشته باشد و موازنهها را جهتدهی خیلی بهتری کند ولی انها نتوانستد ساده ترین راه برای تقویت منافع خود را با تعامل سازنده دنبال کنند و شاید هم علت ان همان دام و فریب تاکتیکی بود که آنها را از راهبرد منحصر بفرد دور ساخت . این موضوع به نظرم خوب است که در مطالعات بعدی اعمال شود. موضوع بعدی سازوکارها در موازنهگرایی ترکیه در خاورمیانه بزرگ است. همانطور که عرض کردم «جعبه ابزار استراتژیک» هر کشور شامل چیست؟ جعبه ابراز ترکیه فقط مواضعاش است؟ تحمیل ارادهاش است؟ چگونگی یارگیریاش است؟ قدرتش در ائتلافسازی است؟ نقشاش در ائتلافشکنی است؟ اگر بخواهیم برویم به سمت یک تعامل سازنده، به سمت نوعی موازنه مثبت، از چه ساختار و به واسطهی چه جعبه ابزاری میتوان به سمت آن نقطه مطلوب حرکت کرد؟ در این بخش احتیاج به کار تئوریک قویتری باید داشت. البته گفتم که این بهترین کتابی است که من بهعنوان یک علاقمند در حوزه ترکیه دیدم. اما نگاهم معطوف به یک همافزایی است. در بخش بعدی به سازوکارهای «امنیتسازی» پرداخته شده است. وقتی در مورد امنیتسازی صحبت میکنیم بحثهای مختلفی مطرح میشود. ما امروزه متاسفانه قدرت زیرکی را در داخل همان قدرت هوشمند تعریف میکنیم در صورتیکه به اعتقاد من روش تقویت هوش استراتژیک و همچنین تقویت قدرت زیرکی را باید تفاوت قائل شویم ، یعنی جایی که عقلانیت، منافع، آیندهسازی، همگرایی، همافزایی و قدرت سینرژیک در راهبرد را میتواند تعریف کند، در آن حوزه تابع یک فرآیند اندیشیدن است. فرآیند اندیشیدن ما هنوز که هنوز است متکی به دوران جنگ سرد به اضافه یک تلاش، نه یک جمعبندی در دوره پساجنگ سرد است. و ایران که همواره تولیدکننده و صادرکننده ادبیات بوده است امروزه با توان و درایت همین بزرگان، نظیر دکتر متقی، باید بتواند همان آوانگارد بودن در تولید ادبیات جدیدی که دو حرفه و سه حرفه باشد را از خود بروز دهد و بتواند خودش را سریع به سیاستهای منطقه ای و آهنگ ذهن غرب و شرق متصل کند و بتواند برای همگرایی وقدرت ثبات ساز ادبیات لازم را ملکهسازی کند .اینجا به اعتقاد من خیلی مهم است که وقتی در مورد سازوکارهای امنیتسازی صحبت میکنیم، وامواژگانمان، متصل به ادبیات غرب نباشد. غرب مفهوم امنیت را بر اساس نگاه و نیازش به آیندهی خودش تعریف میکند. من بحثم الزاما بحث [محلیسازی یا بومیگرایی] (Localization) نیست، بحثم در مورد حقیقتگرایی است. چون بعضیها بومیگرایی را به صورت مفرط نگاه میکنند و غافل از دریافت سیر و نقش تطور و تکامل، حتی اندیشه، در محیطهای غربی و شرقی میشوند. لذا من بحثم، بحث نفی آن طرف نیست. بلکه میگویم که اگر میخواهیم «واقعیت» را به «حقیقت» نزدیک کنیم، باید این معدل ذهنی را قویتر مورد استفاده قرار دهیم. در قسمت آخر کتاب بحث معطوف به داوداوغلو و موازنهگرایی است که در اینجا بحث خیلی زیاد شده است. جایی است که ما متصل به صحنه و هستهی سیاست خارجی فعال ترکیه هستیم. این هسته به نظرم در ترکیه در حال حاضر در چالش است. درست است که امروز نظریات آقای داوداوغلو در جاهایی دارد به عنوان نظریه مسلط حرکت میکند، اما اگر بیاییم به رفتارسنجی ترکیه ظرف سه ماه اخیر بپردازیم، این رگرسیونها را میتوانیم مشاهده کنیم. اینکه ترکیه به ضرورت برخی از اصلاحات رسیده و دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران باید این فرصت را به ترکیه بدهد تا بتواند پلهای بازگشت را بهتر درک کند. به اعتقاد من ما در بسیاری از زمینههایمان میتوانیم سیاستهای بهتر و سازندهتری را دنبال کنیم. ما نباید بهعنوان دو کشوری که نقش بسیار اساسی در منطقه دارند، انرژیمان در استهلاک تمام شود. استهلاک دو قدرت ایران و ترکیه منجر به سوءاستفاده خیلی از جریانهای ثالث، از ریز و درشت، خواهد شد. یک دهه پیش روابط ما و ترکیه به اوج رسید. پرسش این است که چه شد که کار به اینجا کشید؟ ترکیه چگونه دچار این انحراف ذهنی شد؟ چه القایی شکل گرفت؟ آیا ترکیه خودش را تغییر داد؟ به نظر من بخشی از شرایط کنونی تابع کمکاریهای خود سیاستمداران دو طرف است که اجازه دادند که بازیگران کوچک برخی نقشها را بر ایشان تحمیل کنند و یک مقدار بالا بردن اشتها در ژئوپلیتیک سبب شد که برخی از سوءتفاهمات افزایش بالایی پیدا کند. در جمعبندی عرض میکنم که این کتاب دقت بالایی دارد. من به خانم دکتر نکولعل آزاد تبریک میگویم و از جناب آقای دکتر متقی تشکر میکنم که این هدیه خوب را به جامعه پژوهشگر ما هدیه کردند. نظم منطقی بسیار خوب این کتاب شایان توجه است. خیلی از بخشهای کتاب متکی به داده نیست، متکی به جمعبندی است. یک نوع تحلیل محتوا از جمعبندی است. هدف ان خوراک اطلاعاتی نبوده است . این کتاب را هر شخصی بخواند مجبور به فکر کردن است. اگر بخواهیم بگوییم که چند کتاب در جمهوری اسلامی توانسته با مفهوم ایرانی از قدرت نرم ترکیه رونمایی کند، اگر این کتاب اولی نباشد قطعا دومی نیست. کتاب بسیار عالی بود، انشالله اگر بخواهید که ویرایش دوم آنرا منتشر سازید بحث محاسبه از «سیکل قدرت»، نه بشیوه گذشته، بلکه سیکل قدرتی که اکنون در خاورمیانه روبرو هستیم، خیلی مهم است و جا دارد بدان توجه شود. به نظر من این موازنهگرایی متقارن در سیاست خارجی ترکیه در آسیای مرکزی و قفقاز نیز میتواند مورد توجه قرار گیرد. موضوع بعدی نکتهای است که به نظر من باید به صورت ناپیدا طرح شود. رفتار ترکیه،در اصل یک مقداری نامتقارن است و این یک واقعیت است. ما نمیتوانیم خودفریبی کنیم. ما باید از این رفتار نامتقارن ترکیه نیز برداشت داشته باشیم. باید در ملاحظاتمان گنجانده شود. موضوع بعدی بحث «محیط ژئوپلیتیکی» است. محیط ژئوپلیتیکی در خاورمیانه در کتاب تا حدودی استاتیک تعریف شده، بر اساس فرضهای ثابت است ولی به نظر من با توجه به تحولات جدید در منطقه ازقبیل چالش قانون اساسی سوریه ، بحث فدراسیون کردن سوریه ، مقاومتی که در بحث تمامیت ارضی هست و ادبیاتی اختصاصی که خود دولت بشار دنبال میکند. تذبذبی که در روسها اکنون مشاهده میکنیم. الگوی سینوسی که کردها دنبال میکنند ، زخمی شدن جنوب ترکیه، فرصت را برای خودشان مناسبتر یافتهاند که در بحث فدراسیون سوریه بیشتر نقش بازی کنند. اینجا است که به نظر من محیط ژئوپلیتیکی قدری از حال استاتیک خارج شده، نمیگویم که دینامیک است، آنارشیک هم نیست، به نظر من به سمت یک نوع بینظمی حرکت کرده و یا تا حدودی متحرک شده است. شاید هم در اینده به حالت قبل بازگردد، نمیدانم. اما به نظر من بیش از آنکه به محیط ژئوپلیتیکی منطقه به صورت استاتیک نگاه شود باید بدان با گرایش متحرک نگاه شود. کلام آخر، شاید این یک بحث حلاجی سیاسی است. ترکیه با این موازنهگراییاش آیا به سمت آرمانگرایی حرکت میکند؟ یعنی باید تابع یک فلسفه تحلیلی قرار بگیرد. به اعتقاد من ما نیاز به یک نوع فهم و تشخیص بهتر داریم. خیلی چیزها را باید بهتر ببینیم. برخوردهایی که با جریان گولن میشود. داستانهایی که در درون حزب عدالت و توسعه وجود دارد. سکوت و انتقاد گل که کماکان دنبال میشود ویا با توجه به بعضی از نظراتی که از بیرون دارد نگاه میکند و میگوید که اصلا نوعثمانیگریای مشاهده نمیشود و آنچه هست اردوغانیسم است. به نظر من این بخش را باید یک مقداری حلاجی کرد، نه اینکه صرفا به سراغ شاخص رفت و در همانجا باقی ماند. همزمان تحلیلهای نموداری مورد نیاز است. ترکیه متکی به «تجارت»، «توریسم» و «ترانزیت» است و هر سه برایش شکننده است. و عمق سرمایهگذاری در ترکیه به سقف رسیده است. ترکیه هم می داند که دو چیز جهان را تغییر خواهد داد: یکی اینکه چین دیگر کمونیستی نباشد و دیگری اینکه ایران اقتصادی شود. اینها جهان را عوض خواهد کرد و نه فقط منطقه . تاثیرات این رویداد خیلی قوی است. باز هم تاکید میکنم که بحث تشخیص بهتر نسبت به «آرمانگرایی» و مرز آن با «پراگماتیسم سنتی» در سیاست خارجی ترکیه از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است.