نعمت اله مظفرپور، پژوهشگر اندیشه سیاسی و دیپلماسی در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد که گرایش به شرق و سیاست همسایگی دولت سیزدهم نیازمند منطق تناسب گرا و تدریج گراست. برقراری نسبت و تناسب بین اهداف و اصول مختلف و متعارض سیاست خارجی در قالب یک دستگاه انداموار نیز توسط اندیشه سیاسی ممکن است. سیاست خارجی ما از فقر نظری حاد رنج می برد.
• در یادداشت «الگوهای سیاست خارجی طراز گام دوم انقلاب اسلامی» در همین سایت برخی محورهای تناسب و تدریج از جمله تناسب بین سه گانه اقتصاد، حقوق بشر و امنیت/ تناسب بین ایدئولوژی و تمدن اسلامی و نگاه تمدنی/ تناسب بین ایدئولوژی و ملیت و تناسب بین توانایی ملی و دستور کار ملی توضیح داده شد. گفته شد که سیاست خارجی ما «تک ساحتی و رادیکال به معنای تک روی ارزشها» شده است. یعنی یک ارزش به توان ده رسیده و متورم شده و ارزش دیگری بایکوت و عقیم شده است و این نه تنها برآورنده گام دوم و آرمانهای رهبری معظم و ملت نیست بلکه دستاوردهای گام نخست و سیاست مقاومتی را نیز تدریجا فرسایش خواهد داد زیرا موجد قوام دینی و ملی نیست. اساسا سیاست خارجی ج.ا.ایران یک مقوله «مرکب و چند ساحتی» است. همچنین گفته شد که علامه طباطبایی رحمه الله علیه نماینده کبیر نگرش نظام مند و مرکب به متن قران کریم بوده و روش او مانع رادیکالیسم و تفسیرهای تک ساحتی از دین است. زیرا او با تفسیر آیه به آیه، آیات را به هم می دوخت و راه تک روی را مسدود می کرد و اکنون راهبرد سیاست خارجی باید مجموعه ارزشهای اسناد بالادستی را به هم بدوزد.
• از سوی دیگر باید اعتراف کرد که کلیت سیاست همسایگی کشورمان و سیاست همسایگی دولت سیزدهم با چالشهای اساسی مواجه است که در عراق، قفقاز و افغانستان و خلیج فارس به عینه خود را نشان می دهد. تحولات این مناطق آن چیزی نیست که مقوم مصالح عالی و منافع ملی ایران باشد. عجالتا باید تصریح کرد که سیاست همسایگی موفق هم بدون تناسب ممکن نیست. بدون تناسب، بویژه تناسب بین مولفه های اقتصاد، امنیت و حقوق بشر، ایران در مناطق پیرامونی روز به روز نحیف شده و محل منازعات از مناطق دور به مرزها و بلکه داخل کشور رجعت خواهد نمود.گرچه ما پیشرفتهای خوبی در منطقه داشته ایم اما زیرساختهای لازم برای صیانت از عمق راهبردی در حال فرسایش است.(ر.ک چگونه عمق راهبردی ج.ا.ایران را پایدار کنیم؟) فقط به عنوان نمونه؛ آمارها حکایت از کاهش جمعیت، نرخ پایین ازدواج و نرخ پایین فرزندآوری در ایران دارند. ایران از سال 1395 وارد رده میانسالی شده و در دو دهه آتی وارد رده پیری خواهد شد. رشد جمعیت در سال 99 رقم بی سابقه 1 درصد را نشان می دهد و از سال 89 لغایت 99 نرخ ازدواج 40 درصد کاهش یافته است. نرخ باروری از عدد 6 و نیم به ازای هر خانم در 35 سال گذشته به 1 و نیم رسیده است. گفته می شود اگر روند کنونی تداوم یابد، در سال 1425 نرخ رشد جمعیت کشور صفر خواهد شد. ممکن است بگوییم جمعیت تنها رکن قدرت نیست و کشورهای کم جمعیت با اقتصاد و نیروی نظامی قوی می توانند سیاست همسایگی قویی داشته باشند. اما باید گفت در اقتصاد هم ایران در حال کوچک شدن است .اقتصاد ایران بر اساس جی دی پی به یک چهارم ترکیه و عربستان و نصف امارات کاهش جایگاه داده است.
• چه نگاهی ملی و چه ایدئولوژیک بدین مساله داشته باشیم، مشخص خواهد شد که روند کنونی جمعیتی، مشکلات حاد اقتصادی، سیاسی، امنیتی برای ایران به بار خواهد آورد و در منطقه نیز موازنه قوا را به ضرر ایران و مذهب تشیع تغییر خواهد داد. این معضل عمیقا تحت تاثیر تحریمها و ناامنی اقتصادی و پیش بینی ناپذیری امور زندگی در ایران و عدم تناسب است. همچنین نشان می دهد که چگونه کوشش وافر ما برای زیرسوال بردن نظم منطقه ای و سیطره غربی بر منطقه به مثابه یک هدف قابل احترام، باعث می شود که اهداف دیگر مانند دموگرافی شیعی-ایرانی در سطح ملی و منطقه ای تضعیف گردد. در این حوزه نیز نیازمند نگاه «نظام مند»، منظومه ای، تمدن گرا و متناسب به ارزشهای سیاست خارجی و گسترش عمق راهبردی و... هستیم. یعنی ایران باید مدالیته ای را تدوین کند که نظامات ارزشی و ملی آن به هم نریزد و برجسته شدن یک ارزش، ارزشهای دیگر را عقیم نکند. شک نباید کرد که معضل کاهش جمعیت بدون ویرایش ریلهای سیاست خارجی کشور و توسعه مناسبات خارجی حل نخواهد شد.
• با این مقدمه، یادداشت کنونی می کوشد هم فازهای تناسب را در دو سطح نظری و عینی بیشتر بسط دهد و هم نشان دهد چگونه سیاست همسایگی ایران نیز نیازمند تناسب است. به نظر می رسد آسیبهای کنونی ملی خارجی و داخلی و نیز غنای فکری و تاریخی تناسب به گونه ای است که می توان از تناسب و تدریج (تدریج در تحقق اهداف) به مثابه یک «دکترین» دفاع کرد.
روش شناسی تناسب
• در خصوص روش ترکیب اصول در سیاست خارجی مقاومتی و ادامه رهیافت علامه طباطبایی، روش شناسی مرحوم آیت اله سید منیر حسینی جالب توجه است i : انسان در «عینیت» جاری است و با نیازهایش به عینیت مرتبط می شود. وقوع انقلاب اسلامی، «نظام»{ترکیب متناسب نیازها در دستورکار ملی} نیازهای ما را در جهت اسلام قرار داده است و از این رو ما نیاز به جهان بینی دینی داریم که بتواند این «نظام» نیازها را مبتنی بر احکام دین، ارضا نماید. در نتیجه باید بتوانیم چگونگی عملکرد کل متغیر را مبتنی بر اصول کلی دینی (قدر متیقن های دینی) به دست بیاوریم. در این راستا نیازمند تولید «روش های کارآمد» مستند به دین در حوزه های مختلف هستیم. این روش ها برای هماهنگی، مستلزم داشتن یک «فلسفه روش جامع» هستند. این فلسفه، باید بتواند «شدن و تکامل و تحول»را {هم پیامبر اسلام صلوات الله علیه و هم امریکا دارای چنین فلسفه ای بوده اند}مبتنی بر کلیات دینی توضیح دهد. در همین راستا، فلسفه شدن مدنظر ما باید «سه نسبت بنیادین یعنی نسبت بین وحدت و کثرت، نسبت بین زمان و مکان، نسبت بین اختیار و آگاهی را توضیح دهد.» در همین راستا، سیدمنیر با نقد مکاتب موجود در جهان که آن ها را به دو دسته اصالت ذات (منطق ارسطویی) {به چگونگی و روش و شرایط توجه ندارد} و اصالت شرایط (منطق هگل) تقسیم می کند، و با فراتر رفتن از آنها، به «اصالت ربط» {ارتباط دهی نظامند متناسب ارزشها} می رسد. اصالت ذات، تعین اشیا را تابع ذات آن ها می داند. مثلا اگر بگوییم شمع، چرا چرب است گفته می شود چون از جنس روغن است. اگر بگوییم روغن چرا چرب است گفته می شود چون چرب بودن، ذاتی آن است. اما «اصالت شرایط»، تعین اشیا را تابع شرایط پیرامونی آن ها می داند. اصالت ربط اما می گوید که این طور نیست که تعینات با هم در ارتباط باشند چون در این صورت، خود آن ربط هم یک ذات و تعین سوم خواهد بود و ارتباط منتفی می شود بلکه صحیح آن است که بگوییم یک «ربط جامع» {منظومه اندیشی و مهار رادیکالیسم} در عالم وجود دارد که به همه چیز تعین می بخشد و جایگاه هرچیز را تعیین می کند.
• از نظر سید منیر به لحاظ «مفاهیم» نیز منطق تولیدی ما باید سه نوع مفهوم را پوشش دهد. مفاهیم کلی{مانند مبارزه با استکبار و یا مقاومت} که ذهنی صرف بوده و بر مصادیق متعدد تطبیق می شوند، مفاهیم جزیی که عینی محض بوده و دارای مشخصات جزییه{مانند دقایق سیاست خارجی} هستند، مفاهیم مفاهمه (زبان) که مفاهیم کلی را به مفاهیم جزیی{عقلانیت تمدنی} مرتبط می سازند و نه به اندازه مفاهیم کلی از کلیت برخوردارند و نه به اندازه مفاهیم جزیی، متشخص و جزیی هستند. شگفت انگیز اینکه او مجموعه این نگرش را منطق «تقومی» {سیاست مقاومتی} می نامد. تقوم بدین معناست که قوام و مقاومت ارزشها و اجزای یک مکتب منوط به ارتباط و نسبت{تناسب}با همدیگر و با شرایط عینی و به طور تکاملی است وگرنه تک روی ارزشها، قوام و مقاومت پایدار ایجاد نمی کند. زیرا از نظر او انقلاب اسلامی ایران مجموعه «مرکب» است که باید اجزای آن به طور «هماهنگ» (اصل هماهنگی) در ارتباط با سایر پدیده های عینی مانند مدرنیته( به معنای تفاوت و تمییز انقلاب اسلامی با دیگر پدیده ها که وی آنرا اصل تغایر می نامد) و نیز در قالب تحولات زمان (اصل تغییر) ترکیب شوند.
• آیت اله میرباقری از شاگردان سید منیر نیز معتقد است منظومه عقلانیت اجتماعی {اعم از سیاست خارجی} باید اولا به صورت جزایر مستقل عمل نکنند بلکه به صورت پیوستار عمل کنند. و ثانیا این منظومه متعبد به وحی باشد و در عین حال به عینیت اجتماعی وارد شود.....یک معیار صحت ترکیبی در این منظومه وجود دارد چراکه اگر جزایر مستقلی با معیار صحت ها و روش های تحقیق مختلف طرح کنیم، یک «پیوستار عقلانی» به وجود نخواهد آمد و قاعدتا یک «تصمیم گیری» منسجم هم نخواهیم داشت. چراکه تصمیم گیری ها در مقیاس توسعه، کلان و خرد؛ ناشی از عقلانیت اجتماعی هستند و چنانچه عقلانیت اجتماعی دارای یک پیوستار مناسب نباشد، این تصمیمات نیز «جزیره ای» خواهند بود. این امر به یک روش تحقیق نیاز دارد که بتواند حوزه های مختلف را به صورت پیوسته ببیند و بین ایمان و تجربه هماهنگی نظری رقم بزند. ii میرباقری در جای دیگری می گوید: در مواجهه با مسائلی{مسائل و مشکلاتی مانند قفقاز و افغانستان} که دیگران ایجاد کرده اند می توان در سه سطح بحث کرد: یکی از زاویه تببین حکم موضوع یعنی می خواهیم حکم آن موضوع را صادر کنیم. دوم اینکه آنرا در یک ساختار کلان ببینیم و نسبتهایش را با سایر مسائل{مانند ضعف ایران به خاطر تحریم و کمبود منابع مالی و هزینه حضور در شامات و عراق} درک کرده و حکم دهیم. سوم اینکه درباره بهینه سازی وضع و ابزارهای خودمان{استراتژی بهبود مواجهه ما با مساله}حکم بدهیم.
• در تفسیر باید گفت که سید منیر معتقد است که منطق حاکم بر اندیشه و عمل ایرانی و قاعدتا سیاست خارجی، ارسطویی است که ناظر بر«چیستی» و ذات گرایی و بی توجه به «چگونگی و روش» است. فلسفه حاکم نیز صدرایی است که گرچه بر تکامل تاکید دارد ولی انتزاعی است و به شرایط و عینیت پیوند نمی خورد. لذا او دنبال منطقی است که ایرادات اساسی مزبور را برطرف نماید. نگرش سید منیر اولا بر «چگونگی» {مانند منطق مدرن} ناظر است، دوم اینکه تکامل گرایانه {تدریج} است. سوم اینکه ارتباطی است و ایده را به عین و سایر ایده ها و ارزشها و شرایط پیوند می دهد و چهارم اینکه به عینیت و شرایط پیوند می خورد گرچه در آن متوقف نشده و در نهایت هم ارتباط همه اینها را در شبکه ارتباطی بزرگ که آن را «فلسفه اصالت ربط» می نامد، تعریف می کند. مطابق منطق سید منیر، همانگونه که نسبت ترکیب اجزا در مواد شیمیایی، محصول و نتیجه را کلا تغییر می دهد، چینش و سبک ترکیب ارزشها هم نتیجه متمایزی می دهد.
• در این یادداشت با الهام از آموزه های سید منیر ناظر بر ارتباط، نسبت، ترکیب هارمونیک، چگونگی پبوند بین نظر و عمل و کل و جزء علاوه بر محورهای مندرج در نوشتار فوق الذکر محورهایی جدید را مطرح می کند:
تناسب بین مفهوم و مصداق
• گفته شد که یکی از کاستیهای سیاست خارجی، به هم ریختن نظامات ارزشی و اختلال در اولویت گذاری و چینش و ترکیب ارزشها و نسبت و ربط ارزشها با همدیگر است. مثلا بر حسب مفاهیم و اصول پایه سند گام دوم انقلاب، اگر بر حسب منطق ترکیبی مد نظر ما، دال مرکزی راهبرد ما، «دولت انقلابی» باشد، ما با دستاوردهای خوب و البته مشکلاتی مواجه می شویم که اکنون هستیم. اما اگر فرد مسلمان، جامعه اسلامی و تمدن اسلامی دال مرکزی واقع شود، میزان و چندوچون دولت انقلابی به تبع و مقتضای آن تعریف می شود که عوارض عینی متفاوتی در پی خواهد داشت. یعنی باید در این رویکرد، به میزانی با امپریالیسم درگیر شد که فرد مسلمان، جامعه و تمدن اسلامی اقتضا می کند. در این صورت می توانیم به مانند پیامبر اسلام(صلوات الله علیه)، آمریکا و چین ایدئولوژی انقلابی خود را نیز بر حسب حداقلهای زیرساختهای خود بویژه زیر ساخت اقتصادی غنی سازی کنیم. لذا اصلا نه لازم است سکولار شویم و نه لازم است رادیکال بشویم. فقط کافی است روش خود را تصحیح کنیم. یا اگر دنبال عدالت به مثابه مرکزی ترین ارزش دینی باشیم، مشخص است که آن بدون مناسبات خارجی حاصل نمی شود زیرا مثلا پر واضح است که تحریمهای اقتصادی، شکاف طبقاتی را به صورت تصاعدی بالا می برد. اگر هم دنبال جامعه اخلاقی باشیم، به راحتی می توان گفت تحریم و امنیتی کردن به دلیل ایجاد ناامنی و بلاتکلیفی مردم ، عقل نزاع و بقا را جایگزین عقل جمعی می کند. قشرهایی از مردم نه لزوما به خاطر سود بیشتر بلکه جهت فرار از ورشکستگی احتکار می کنند. چنین جامعه ای در مقابل همسایگان ضعیف می شود.
• همانگونه که گفته شد تناسب در چندین فاز قابل بررسی است اما در این نوشتار فقط یک فاز ان یعنی تناسب مفهوم و مصداق بررسی می شود. اصلا فرض بر اینکه مرکزی ترین هدف ما، مبارزه با آمریکا است در اینصورت هم، ما باید «مصداق ظالم» را با «مفهوم ظلم» سنجیده و بیشتر از مصداق خاص، درصدد رفع «رویه های ظالمانه» علیه ام القرای دنیای اسلام برآئیم. اما عملا وضعیت بالعکس شده و مفهوم ظلم را با مصداق ظالم یعنی آمریکا می سنجیم و در نتیجه همانگونه که ذکر شد در عین مجادله با امریکا به مثابه یک مصداق اعلای ظلم، مجبوریم هم بسیاری از ظلمهای امریکا را تحمل کنیم و هم ظلم سایر بازیگران را. یعنی مبارزه با یک ظالم نباید به گونه ای باشد، که ما را اسیر ظلمهای دیگران بکند. گرچه ما به مصداق ظلم حمله می کنیم اما «رویه ها و مفهوم ظلم» تداوم دارند. این رویکرد، عوارض سنگینی برای «استقلال و حاکمیت ملی» در برداشته است. اگر استقلال به معنای اعمال حاکمیت مستقل بر منابع مادی و معنوی خویشتن باشد، تقدم مصداق بر مفهوم، صدمات زیادی بر استقلال ما وارد می کند. استقلال یک رویه و سازوکار است و ادعایی ظاهری و شعاری نیست. چند مثال ذکر می شود: به عنوان نمونه موتور دانش و نیروی انسانی دانشمند که یکی از منابع داراییهای «معنوی» ایران اسلامی است، به خاطر فرار مغزها عملا به گیربکس کشورهای توسعه یافته و خصم، وصل شده و چرخ دنده انها را به حرکت در می آورد. بنا به اعلام مقامات رسمی کشورمان، ایران رتبه دوم مهاجرت مغزها را در جهان دارد. مثال «مادی»، صنعت هواپیمایی است. قشر ثروتمند ایران و مقامات سیاسی کشور با هزینه مبلغی هنگفت به خارج از کشور سفر می کنند. اما پول خود را به جای ریختن به خزانه ملی، مستقیما به خزانه ترکیه، امارات و قطر واریز می کنند. مثال سوم انتقال داراییهای مردمی در سطح گسترده به کشورهای همجوار و خرید مسکن است. این رابطه ها منافی استقلال هستند زیرا دارایی ایران را در اختیار اغیار قرار می دهند. مطابق آمار ارزش دارایی ایرانیها فقط در مسکن ترکیه به 7 میلیارد دلار رسیده است. ایرانیها با فاصله کمی از عراقیها رتبه دوم را در خرید مسکن در ترکیه دارند. همگان می دانند سازندگان اصلی مسکن ترکیه و فناوری مربوطه به کجا وابسته است! اگر نظریه وابستگی والرشتاین را معیار قرار دهیم، می توان گفت قبل از انقلاب اسلامی، ایران، «پیرامون» و آمریکا «مرکز» بود و دارایی معنوی و مادی پیرامون، مستقیما در اختیار مرکز قرار می گرفت. اما در شرایط کنونی، تا حد زیادی دارایی پیرامون به «نیمه پیرامون» یعنی ترکیه، امارات و قطر منتقل و سپس از طریق واسطه نیمه پیرامون، مجددا به مرکز نقل مکان می کند. یعنی بعد از چهار دهه، تا حدی رویه و مفهوم ناسالم ظالمانه سر جای خود باقیست. مارکوزه درست می گفت که اردوگاه سوسیالیسم برای احیا و ارتقا، باید بتواند بین مفهوم و مصداق تفکیک کرده و مصداق را با مفهوم بسنجد و نه بالعکس تا بتواند خود را بازیابی کند.
نتیجه گیری
• با این وضعیت عملا اصل نفی سبیل و سیاست مقاومتی و گام دوم انقلاب اسلامی ممکن نیست. اصول گرایی فقط پیگیری اصول به صورت بسیط نیست بلکه ترکیب صحیح و نظام مند اصول با یکدیگر با توجه به اصل چگونگی است. از این رو باید مجددا تصریح کرد که به عنوان نمونه اولا جهاد برای گسترش عمق راهبردی و مبارزه با آمریکا باید متناسب با سایر ارزشهای انقلاب اسلامی باشد و گرنه از ساختار معرفتی نظام اسلامی بیرون می رود. دوم اینکه دستور کار سیاست خارجی باید «شرایط» و نیز «چگونگی» تحقق اهداف را در بر داشته باشد در حالیکه بیشتر مواقع سیاستی ذات گرا- ذهن گرا و بی توجه به سایر ساحتهای انقلاب اسلامی است. اصل مقاومت، مفروض مسلم است اما مهم ترین مساله کنونی ایران، چگونگی مقاومت است که یک ابرفرضیه علمی است.
• مقابله مفرط یا ارتباط با غرب(ولو اینکه رویکرد غرب زورگویانه است) چه نسبتی با کاهش جمعیت، محیط زیست، کوچک شدن اقتصاد و.... دارد؟ اینها چه نسبتی با سیاست همسایگی دارند؟ آیا با اینهمه کاستی، می توان رابطه سازنده ای با همسایگان داشت؟ منطق ارتباطی متناسب اینها باید سکوی راهبرد سیاست خارجی باشد.
• لوازم و اقتضائات اثرگذاری بر معادلات قفقاز و افغانستان چیست؟ قطعا مولفه هایی مانند انسجام ملی، اجماع نخبگان، توسعه مردمسالاری، کاهش شکاف طبقاتی که مستقیما توسط تحریم شکاف طبقاتی افزایش می یابد، زیرساخت اقتصادی قوی، رضایت عامه مردم، حاکمیت خردمندان و نخبگان، داشتن مناسبات قوی با قدرتهای بزرگ، کارتهای بازی زیاد و البته داشتن نیروهای حامی در منطقه، نیروی نظامی قوی و مدرن و منسجم، رسانه قوی و با رونق همه از لوازم سیاست همسایگی قوی است. این مولفه ها باعث می شود همسایگان به پهبادهای اجنبی ننازند و طغیان نکنند. اینها لوازم سیاست مقاومتی هستند. باید نقطه متناسبی از ابن مولفه ها حاصل کرد. کنشهای دشمنان و رقیبان در مقابل ما و کنترل آنها در جهانی علی- معلولی صورت می گیرد.
ملاحظه: در یادداشت بعدی موضوعات عینی تر تناسب و نیز مفهوم تدریج (به معنای تدریج در قدرتمند شدن) با تاکید بر همسایگی؛ تشریح خواهد شد.
--------------------------------------
i. در این خصوص با محمد مظفرپور، پژوهشگر اندیشه سید منیر و مرتبط با فرهنگستان علوم اسلامی قم گفتگوی تفصیلی صورت گرفته است. همچنین از کتابچه درآمدی بر روش شناسی تکاملی، نوشته احمد عابدی که در داخل فرهنگستان علوم اسلامی تولید شده و اندیشه سید منیر را توضیح می دهد؛ بهره برداری شده است
ii. سید محمدمهدی میرباقری، هماهنگی بین معرفتهای دینی و علمی، کانال تلگرامی در محضرآیت اله میرباقری، تاریخ انتشار: 18 آبان ماه 99
• در یادداشت «الگوهای سیاست خارجی طراز گام دوم انقلاب اسلامی» در همین سایت برخی محورهای تناسب و تدریج از جمله تناسب بین سه گانه اقتصاد، حقوق بشر و امنیت/ تناسب بین ایدئولوژی و تمدن اسلامی و نگاه تمدنی/ تناسب بین ایدئولوژی و ملیت و تناسب بین توانایی ملی و دستور کار ملی توضیح داده شد. گفته شد که سیاست خارجی ما «تک ساحتی و رادیکال به معنای تک روی ارزشها» شده است. یعنی یک ارزش به توان ده رسیده و متورم شده و ارزش دیگری بایکوت و عقیم شده است و این نه تنها برآورنده گام دوم و آرمانهای رهبری معظم و ملت نیست بلکه دستاوردهای گام نخست و سیاست مقاومتی را نیز تدریجا فرسایش خواهد داد زیرا موجد قوام دینی و ملی نیست. اساسا سیاست خارجی ج.ا.ایران یک مقوله «مرکب و چند ساحتی» است. همچنین گفته شد که علامه طباطبایی رحمه الله علیه نماینده کبیر نگرش نظام مند و مرکب به متن قران کریم بوده و روش او مانع رادیکالیسم و تفسیرهای تک ساحتی از دین است. زیرا او با تفسیر آیه به آیه، آیات را به هم می دوخت و راه تک روی را مسدود می کرد و اکنون راهبرد سیاست خارجی باید مجموعه ارزشهای اسناد بالادستی را به هم بدوزد.
• از سوی دیگر باید اعتراف کرد که کلیت سیاست همسایگی کشورمان و سیاست همسایگی دولت سیزدهم با چالشهای اساسی مواجه است که در عراق، قفقاز و افغانستان و خلیج فارس به عینه خود را نشان می دهد. تحولات این مناطق آن چیزی نیست که مقوم مصالح عالی و منافع ملی ایران باشد. عجالتا باید تصریح کرد که سیاست همسایگی موفق هم بدون تناسب ممکن نیست. بدون تناسب، بویژه تناسب بین مولفه های اقتصاد، امنیت و حقوق بشر، ایران در مناطق پیرامونی روز به روز نحیف شده و محل منازعات از مناطق دور به مرزها و بلکه داخل کشور رجعت خواهد نمود.گرچه ما پیشرفتهای خوبی در منطقه داشته ایم اما زیرساختهای لازم برای صیانت از عمق راهبردی در حال فرسایش است.(ر.ک چگونه عمق راهبردی ج.ا.ایران را پایدار کنیم؟) فقط به عنوان نمونه؛ آمارها حکایت از کاهش جمعیت، نرخ پایین ازدواج و نرخ پایین فرزندآوری در ایران دارند. ایران از سال 1395 وارد رده میانسالی شده و در دو دهه آتی وارد رده پیری خواهد شد. رشد جمعیت در سال 99 رقم بی سابقه 1 درصد را نشان می دهد و از سال 89 لغایت 99 نرخ ازدواج 40 درصد کاهش یافته است. نرخ باروری از عدد 6 و نیم به ازای هر خانم در 35 سال گذشته به 1 و نیم رسیده است. گفته می شود اگر روند کنونی تداوم یابد، در سال 1425 نرخ رشد جمعیت کشور صفر خواهد شد. ممکن است بگوییم جمعیت تنها رکن قدرت نیست و کشورهای کم جمعیت با اقتصاد و نیروی نظامی قوی می توانند سیاست همسایگی قویی داشته باشند. اما باید گفت در اقتصاد هم ایران در حال کوچک شدن است .اقتصاد ایران بر اساس جی دی پی به یک چهارم ترکیه و عربستان و نصف امارات کاهش جایگاه داده است.
• چه نگاهی ملی و چه ایدئولوژیک بدین مساله داشته باشیم، مشخص خواهد شد که روند کنونی جمعیتی، مشکلات حاد اقتصادی، سیاسی، امنیتی برای ایران به بار خواهد آورد و در منطقه نیز موازنه قوا را به ضرر ایران و مذهب تشیع تغییر خواهد داد. این معضل عمیقا تحت تاثیر تحریمها و ناامنی اقتصادی و پیش بینی ناپذیری امور زندگی در ایران و عدم تناسب است. همچنین نشان می دهد که چگونه کوشش وافر ما برای زیرسوال بردن نظم منطقه ای و سیطره غربی بر منطقه به مثابه یک هدف قابل احترام، باعث می شود که اهداف دیگر مانند دموگرافی شیعی-ایرانی در سطح ملی و منطقه ای تضعیف گردد. در این حوزه نیز نیازمند نگاه «نظام مند»، منظومه ای، تمدن گرا و متناسب به ارزشهای سیاست خارجی و گسترش عمق راهبردی و... هستیم. یعنی ایران باید مدالیته ای را تدوین کند که نظامات ارزشی و ملی آن به هم نریزد و برجسته شدن یک ارزش، ارزشهای دیگر را عقیم نکند. شک نباید کرد که معضل کاهش جمعیت بدون ویرایش ریلهای سیاست خارجی کشور و توسعه مناسبات خارجی حل نخواهد شد.
• با این مقدمه، یادداشت کنونی می کوشد هم فازهای تناسب را در دو سطح نظری و عینی بیشتر بسط دهد و هم نشان دهد چگونه سیاست همسایگی ایران نیز نیازمند تناسب است. به نظر می رسد آسیبهای کنونی ملی خارجی و داخلی و نیز غنای فکری و تاریخی تناسب به گونه ای است که می توان از تناسب و تدریج (تدریج در تحقق اهداف) به مثابه یک «دکترین» دفاع کرد.
روش شناسی تناسب
• در خصوص روش ترکیب اصول در سیاست خارجی مقاومتی و ادامه رهیافت علامه طباطبایی، روش شناسی مرحوم آیت اله سید منیر حسینی جالب توجه است i : انسان در «عینیت» جاری است و با نیازهایش به عینیت مرتبط می شود. وقوع انقلاب اسلامی، «نظام»{ترکیب متناسب نیازها در دستورکار ملی} نیازهای ما را در جهت اسلام قرار داده است و از این رو ما نیاز به جهان بینی دینی داریم که بتواند این «نظام» نیازها را مبتنی بر احکام دین، ارضا نماید. در نتیجه باید بتوانیم چگونگی عملکرد کل متغیر را مبتنی بر اصول کلی دینی (قدر متیقن های دینی) به دست بیاوریم. در این راستا نیازمند تولید «روش های کارآمد» مستند به دین در حوزه های مختلف هستیم. این روش ها برای هماهنگی، مستلزم داشتن یک «فلسفه روش جامع» هستند. این فلسفه، باید بتواند «شدن و تکامل و تحول»را {هم پیامبر اسلام صلوات الله علیه و هم امریکا دارای چنین فلسفه ای بوده اند}مبتنی بر کلیات دینی توضیح دهد. در همین راستا، فلسفه شدن مدنظر ما باید «سه نسبت بنیادین یعنی نسبت بین وحدت و کثرت، نسبت بین زمان و مکان، نسبت بین اختیار و آگاهی را توضیح دهد.» در همین راستا، سیدمنیر با نقد مکاتب موجود در جهان که آن ها را به دو دسته اصالت ذات (منطق ارسطویی) {به چگونگی و روش و شرایط توجه ندارد} و اصالت شرایط (منطق هگل) تقسیم می کند، و با فراتر رفتن از آنها، به «اصالت ربط» {ارتباط دهی نظامند متناسب ارزشها} می رسد. اصالت ذات، تعین اشیا را تابع ذات آن ها می داند. مثلا اگر بگوییم شمع، چرا چرب است گفته می شود چون از جنس روغن است. اگر بگوییم روغن چرا چرب است گفته می شود چون چرب بودن، ذاتی آن است. اما «اصالت شرایط»، تعین اشیا را تابع شرایط پیرامونی آن ها می داند. اصالت ربط اما می گوید که این طور نیست که تعینات با هم در ارتباط باشند چون در این صورت، خود آن ربط هم یک ذات و تعین سوم خواهد بود و ارتباط منتفی می شود بلکه صحیح آن است که بگوییم یک «ربط جامع» {منظومه اندیشی و مهار رادیکالیسم} در عالم وجود دارد که به همه چیز تعین می بخشد و جایگاه هرچیز را تعیین می کند.
• از نظر سید منیر به لحاظ «مفاهیم» نیز منطق تولیدی ما باید سه نوع مفهوم را پوشش دهد. مفاهیم کلی{مانند مبارزه با استکبار و یا مقاومت} که ذهنی صرف بوده و بر مصادیق متعدد تطبیق می شوند، مفاهیم جزیی که عینی محض بوده و دارای مشخصات جزییه{مانند دقایق سیاست خارجی} هستند، مفاهیم مفاهمه (زبان) که مفاهیم کلی را به مفاهیم جزیی{عقلانیت تمدنی} مرتبط می سازند و نه به اندازه مفاهیم کلی از کلیت برخوردارند و نه به اندازه مفاهیم جزیی، متشخص و جزیی هستند. شگفت انگیز اینکه او مجموعه این نگرش را منطق «تقومی» {سیاست مقاومتی} می نامد. تقوم بدین معناست که قوام و مقاومت ارزشها و اجزای یک مکتب منوط به ارتباط و نسبت{تناسب}با همدیگر و با شرایط عینی و به طور تکاملی است وگرنه تک روی ارزشها، قوام و مقاومت پایدار ایجاد نمی کند. زیرا از نظر او انقلاب اسلامی ایران مجموعه «مرکب» است که باید اجزای آن به طور «هماهنگ» (اصل هماهنگی) در ارتباط با سایر پدیده های عینی مانند مدرنیته( به معنای تفاوت و تمییز انقلاب اسلامی با دیگر پدیده ها که وی آنرا اصل تغایر می نامد) و نیز در قالب تحولات زمان (اصل تغییر) ترکیب شوند.
• آیت اله میرباقری از شاگردان سید منیر نیز معتقد است منظومه عقلانیت اجتماعی {اعم از سیاست خارجی} باید اولا به صورت جزایر مستقل عمل نکنند بلکه به صورت پیوستار عمل کنند. و ثانیا این منظومه متعبد به وحی باشد و در عین حال به عینیت اجتماعی وارد شود.....یک معیار صحت ترکیبی در این منظومه وجود دارد چراکه اگر جزایر مستقلی با معیار صحت ها و روش های تحقیق مختلف طرح کنیم، یک «پیوستار عقلانی» به وجود نخواهد آمد و قاعدتا یک «تصمیم گیری» منسجم هم نخواهیم داشت. چراکه تصمیم گیری ها در مقیاس توسعه، کلان و خرد؛ ناشی از عقلانیت اجتماعی هستند و چنانچه عقلانیت اجتماعی دارای یک پیوستار مناسب نباشد، این تصمیمات نیز «جزیره ای» خواهند بود. این امر به یک روش تحقیق نیاز دارد که بتواند حوزه های مختلف را به صورت پیوسته ببیند و بین ایمان و تجربه هماهنگی نظری رقم بزند. ii میرباقری در جای دیگری می گوید: در مواجهه با مسائلی{مسائل و مشکلاتی مانند قفقاز و افغانستان} که دیگران ایجاد کرده اند می توان در سه سطح بحث کرد: یکی از زاویه تببین حکم موضوع یعنی می خواهیم حکم آن موضوع را صادر کنیم. دوم اینکه آنرا در یک ساختار کلان ببینیم و نسبتهایش را با سایر مسائل{مانند ضعف ایران به خاطر تحریم و کمبود منابع مالی و هزینه حضور در شامات و عراق} درک کرده و حکم دهیم. سوم اینکه درباره بهینه سازی وضع و ابزارهای خودمان{استراتژی بهبود مواجهه ما با مساله}حکم بدهیم.
• در تفسیر باید گفت که سید منیر معتقد است که منطق حاکم بر اندیشه و عمل ایرانی و قاعدتا سیاست خارجی، ارسطویی است که ناظر بر«چیستی» و ذات گرایی و بی توجه به «چگونگی و روش» است. فلسفه حاکم نیز صدرایی است که گرچه بر تکامل تاکید دارد ولی انتزاعی است و به شرایط و عینیت پیوند نمی خورد. لذا او دنبال منطقی است که ایرادات اساسی مزبور را برطرف نماید. نگرش سید منیر اولا بر «چگونگی» {مانند منطق مدرن} ناظر است، دوم اینکه تکامل گرایانه {تدریج} است. سوم اینکه ارتباطی است و ایده را به عین و سایر ایده ها و ارزشها و شرایط پیوند می دهد و چهارم اینکه به عینیت و شرایط پیوند می خورد گرچه در آن متوقف نشده و در نهایت هم ارتباط همه اینها را در شبکه ارتباطی بزرگ که آن را «فلسفه اصالت ربط» می نامد، تعریف می کند. مطابق منطق سید منیر، همانگونه که نسبت ترکیب اجزا در مواد شیمیایی، محصول و نتیجه را کلا تغییر می دهد، چینش و سبک ترکیب ارزشها هم نتیجه متمایزی می دهد.
• در این یادداشت با الهام از آموزه های سید منیر ناظر بر ارتباط، نسبت، ترکیب هارمونیک، چگونگی پبوند بین نظر و عمل و کل و جزء علاوه بر محورهای مندرج در نوشتار فوق الذکر محورهایی جدید را مطرح می کند:
تناسب بین مفهوم و مصداق
• گفته شد که یکی از کاستیهای سیاست خارجی، به هم ریختن نظامات ارزشی و اختلال در اولویت گذاری و چینش و ترکیب ارزشها و نسبت و ربط ارزشها با همدیگر است. مثلا بر حسب مفاهیم و اصول پایه سند گام دوم انقلاب، اگر بر حسب منطق ترکیبی مد نظر ما، دال مرکزی راهبرد ما، «دولت انقلابی» باشد، ما با دستاوردهای خوب و البته مشکلاتی مواجه می شویم که اکنون هستیم. اما اگر فرد مسلمان، جامعه اسلامی و تمدن اسلامی دال مرکزی واقع شود، میزان و چندوچون دولت انقلابی به تبع و مقتضای آن تعریف می شود که عوارض عینی متفاوتی در پی خواهد داشت. یعنی باید در این رویکرد، به میزانی با امپریالیسم درگیر شد که فرد مسلمان، جامعه و تمدن اسلامی اقتضا می کند. در این صورت می توانیم به مانند پیامبر اسلام(صلوات الله علیه)، آمریکا و چین ایدئولوژی انقلابی خود را نیز بر حسب حداقلهای زیرساختهای خود بویژه زیر ساخت اقتصادی غنی سازی کنیم. لذا اصلا نه لازم است سکولار شویم و نه لازم است رادیکال بشویم. فقط کافی است روش خود را تصحیح کنیم. یا اگر دنبال عدالت به مثابه مرکزی ترین ارزش دینی باشیم، مشخص است که آن بدون مناسبات خارجی حاصل نمی شود زیرا مثلا پر واضح است که تحریمهای اقتصادی، شکاف طبقاتی را به صورت تصاعدی بالا می برد. اگر هم دنبال جامعه اخلاقی باشیم، به راحتی می توان گفت تحریم و امنیتی کردن به دلیل ایجاد ناامنی و بلاتکلیفی مردم ، عقل نزاع و بقا را جایگزین عقل جمعی می کند. قشرهایی از مردم نه لزوما به خاطر سود بیشتر بلکه جهت فرار از ورشکستگی احتکار می کنند. چنین جامعه ای در مقابل همسایگان ضعیف می شود.
• همانگونه که گفته شد تناسب در چندین فاز قابل بررسی است اما در این نوشتار فقط یک فاز ان یعنی تناسب مفهوم و مصداق بررسی می شود. اصلا فرض بر اینکه مرکزی ترین هدف ما، مبارزه با آمریکا است در اینصورت هم، ما باید «مصداق ظالم» را با «مفهوم ظلم» سنجیده و بیشتر از مصداق خاص، درصدد رفع «رویه های ظالمانه» علیه ام القرای دنیای اسلام برآئیم. اما عملا وضعیت بالعکس شده و مفهوم ظلم را با مصداق ظالم یعنی آمریکا می سنجیم و در نتیجه همانگونه که ذکر شد در عین مجادله با امریکا به مثابه یک مصداق اعلای ظلم، مجبوریم هم بسیاری از ظلمهای امریکا را تحمل کنیم و هم ظلم سایر بازیگران را. یعنی مبارزه با یک ظالم نباید به گونه ای باشد، که ما را اسیر ظلمهای دیگران بکند. گرچه ما به مصداق ظلم حمله می کنیم اما «رویه ها و مفهوم ظلم» تداوم دارند. این رویکرد، عوارض سنگینی برای «استقلال و حاکمیت ملی» در برداشته است. اگر استقلال به معنای اعمال حاکمیت مستقل بر منابع مادی و معنوی خویشتن باشد، تقدم مصداق بر مفهوم، صدمات زیادی بر استقلال ما وارد می کند. استقلال یک رویه و سازوکار است و ادعایی ظاهری و شعاری نیست. چند مثال ذکر می شود: به عنوان نمونه موتور دانش و نیروی انسانی دانشمند که یکی از منابع داراییهای «معنوی» ایران اسلامی است، به خاطر فرار مغزها عملا به گیربکس کشورهای توسعه یافته و خصم، وصل شده و چرخ دنده انها را به حرکت در می آورد. بنا به اعلام مقامات رسمی کشورمان، ایران رتبه دوم مهاجرت مغزها را در جهان دارد. مثال «مادی»، صنعت هواپیمایی است. قشر ثروتمند ایران و مقامات سیاسی کشور با هزینه مبلغی هنگفت به خارج از کشور سفر می کنند. اما پول خود را به جای ریختن به خزانه ملی، مستقیما به خزانه ترکیه، امارات و قطر واریز می کنند. مثال سوم انتقال داراییهای مردمی در سطح گسترده به کشورهای همجوار و خرید مسکن است. این رابطه ها منافی استقلال هستند زیرا دارایی ایران را در اختیار اغیار قرار می دهند. مطابق آمار ارزش دارایی ایرانیها فقط در مسکن ترکیه به 7 میلیارد دلار رسیده است. ایرانیها با فاصله کمی از عراقیها رتبه دوم را در خرید مسکن در ترکیه دارند. همگان می دانند سازندگان اصلی مسکن ترکیه و فناوری مربوطه به کجا وابسته است! اگر نظریه وابستگی والرشتاین را معیار قرار دهیم، می توان گفت قبل از انقلاب اسلامی، ایران، «پیرامون» و آمریکا «مرکز» بود و دارایی معنوی و مادی پیرامون، مستقیما در اختیار مرکز قرار می گرفت. اما در شرایط کنونی، تا حد زیادی دارایی پیرامون به «نیمه پیرامون» یعنی ترکیه، امارات و قطر منتقل و سپس از طریق واسطه نیمه پیرامون، مجددا به مرکز نقل مکان می کند. یعنی بعد از چهار دهه، تا حدی رویه و مفهوم ناسالم ظالمانه سر جای خود باقیست. مارکوزه درست می گفت که اردوگاه سوسیالیسم برای احیا و ارتقا، باید بتواند بین مفهوم و مصداق تفکیک کرده و مصداق را با مفهوم بسنجد و نه بالعکس تا بتواند خود را بازیابی کند.
نتیجه گیری
• با این وضعیت عملا اصل نفی سبیل و سیاست مقاومتی و گام دوم انقلاب اسلامی ممکن نیست. اصول گرایی فقط پیگیری اصول به صورت بسیط نیست بلکه ترکیب صحیح و نظام مند اصول با یکدیگر با توجه به اصل چگونگی است. از این رو باید مجددا تصریح کرد که به عنوان نمونه اولا جهاد برای گسترش عمق راهبردی و مبارزه با آمریکا باید متناسب با سایر ارزشهای انقلاب اسلامی باشد و گرنه از ساختار معرفتی نظام اسلامی بیرون می رود. دوم اینکه دستور کار سیاست خارجی باید «شرایط» و نیز «چگونگی» تحقق اهداف را در بر داشته باشد در حالیکه بیشتر مواقع سیاستی ذات گرا- ذهن گرا و بی توجه به سایر ساحتهای انقلاب اسلامی است. اصل مقاومت، مفروض مسلم است اما مهم ترین مساله کنونی ایران، چگونگی مقاومت است که یک ابرفرضیه علمی است.
• مقابله مفرط یا ارتباط با غرب(ولو اینکه رویکرد غرب زورگویانه است) چه نسبتی با کاهش جمعیت، محیط زیست، کوچک شدن اقتصاد و.... دارد؟ اینها چه نسبتی با سیاست همسایگی دارند؟ آیا با اینهمه کاستی، می توان رابطه سازنده ای با همسایگان داشت؟ منطق ارتباطی متناسب اینها باید سکوی راهبرد سیاست خارجی باشد.
• لوازم و اقتضائات اثرگذاری بر معادلات قفقاز و افغانستان چیست؟ قطعا مولفه هایی مانند انسجام ملی، اجماع نخبگان، توسعه مردمسالاری، کاهش شکاف طبقاتی که مستقیما توسط تحریم شکاف طبقاتی افزایش می یابد، زیرساخت اقتصادی قوی، رضایت عامه مردم، حاکمیت خردمندان و نخبگان، داشتن مناسبات قوی با قدرتهای بزرگ، کارتهای بازی زیاد و البته داشتن نیروهای حامی در منطقه، نیروی نظامی قوی و مدرن و منسجم، رسانه قوی و با رونق همه از لوازم سیاست همسایگی قوی است. این مولفه ها باعث می شود همسایگان به پهبادهای اجنبی ننازند و طغیان نکنند. اینها لوازم سیاست مقاومتی هستند. باید نقطه متناسبی از ابن مولفه ها حاصل کرد. کنشهای دشمنان و رقیبان در مقابل ما و کنترل آنها در جهانی علی- معلولی صورت می گیرد.
ملاحظه: در یادداشت بعدی موضوعات عینی تر تناسب و نیز مفهوم تدریج (به معنای تدریج در قدرتمند شدن) با تاکید بر همسایگی؛ تشریح خواهد شد.
--------------------------------------
i. در این خصوص با محمد مظفرپور، پژوهشگر اندیشه سید منیر و مرتبط با فرهنگستان علوم اسلامی قم گفتگوی تفصیلی صورت گرفته است. همچنین از کتابچه درآمدی بر روش شناسی تکاملی، نوشته احمد عابدی که در داخل فرهنگستان علوم اسلامی تولید شده و اندیشه سید منیر را توضیح می دهد؛ بهره برداری شده است
ii. سید محمدمهدی میرباقری، هماهنگی بین معرفتهای دینی و علمی، کانال تلگرامی در محضرآیت اله میرباقری، تاریخ انتشار: 18 آبان ماه 99