پنجشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۳ , 28 Mar 2024
تاریخ انتشار :سه شنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۱۳:۴۱
کد مطلب : 17659
چرا میانمار موجب بیداری قفقاز روسیه شد؟
مسکو در  قفقاز بدون آنکه زحمت برقراری تناسب درست بین اصول سکولار و مذهبی را به خود داده باشد، صرفا بر وفاداری حاکمان منطقه تکیه کرده است. این امر به تحلیل رفتن و انقباض سریع گفتمان سکولار در عرصه سیاسی، اطلاعاتی و آموزشی انجامیده است. در نتیجه نسل جدیدی ظهور کرده که نسبت به پدران و اجداد خود، همگرایی بسیار بیشتری با دنیای اسلام دارد و در حال تجربه وقایعی در آن است که مختص این نسل است.

در اوایل ماه سپتامبر، قفقاز شمالی دوباره در صدر اخبار قرار گرفت. علت این امر نه حملات فاجعه بار تروریستی جهادی‌ها بود و نه درگیری‌های قومی، اختلافات ارضی و نه هرگونه اختلافات دیگر و حتی به استعفای پرسروصدای رجل سیاسی طراز اول در جمهوری‌های این منطقه هم ارتباطی نداشت. علت این امر و تیتر اخبار روز شدن قفقاز شمالی، وقایع میانمار بود.  

در نگاه نخست، پیدا کردن نقطه اشتراک در موضوعی مثل میانمار و قفقاز دشوار است. با این حال، در اوایل پاییز سال 2017 این دو موضوع به شکل عجیبی با هم گره خوردند. اخبار و گزارش‌های مربوط به آزار و شکنجه مسلمانان روهینگیا در یک کشور دور در آسیای جنوب شرقی، موجب بیداری جمهوری‌های قفقاز شمالی شد.

رمضان قادراف، رئیس جمهور چچن وقایع میانمار را به عنوان یک «فاجعه بشری» توصیف کرد و خواستار ابراز همدردی (اعلام همبستگی) با مسلمانان روهینگیا در شرایطی شد که «سکوت جامعه جهانی» نسبت به این وقایع حکمفرماست. رهبر چچن سخنانی درباره «توطئه سکوت» نسبت به تراژدی میانمار بیان داشت. البته این اولین سالی نیست که علاوه بر گزارش‌های سازمان ملل متحد، سازمان‌های مدافع حقوق بشر، کارشناسان و موسسات دولتی کشورهای مختلف در رابطه با این موضوع اظهار نظر کرده‌اند‌. مناقشاتی که در ایالت راخین (اراکان) میانمار روی داده، ابعاد وسیعی دارد (و شامل اختلافات مذهبی بین بودایی‌ها و مسلمانان و همچنین  درگیری میان جریانهای قدرت و گروه‌های شبه نظامی روهینج می‌شود). این اختلافات و درگیری‌ها اولین سالی نیست که حادث شده بلکه چندین سال است که ادامه دارد و بعید است در آینده نزدیک نیز حل شود.

این موضوع در فضای روسیه مسائل حاد زیادی را برمی انگیزد که از سطح استقلال رهبران منطقه‌ای و ویژگی خاص قفقاز شمالی شروع و به برخورد میان وفاداری منطقه‌ای و دولتی ختم می‌شود. مورد اخیر نه تنها به قفقاز شمالی بلکه به بسیاری از مناطق دیگر روسیه نیز مربوط می‌شود. بی دلیل نیست که در سوم سپتامبر علاوه بر جمهوری‌های قفقاز شمالی در پایتخت روسیه نیز تجمعاتی در حمایت از مسلمانان میانمار برگزار گردید. همگرایی چچن، آنگونه که حوادث 15 سال گذشته نشان داده است، نه تنها مسکو را به گروزنی، بلکه گروزنی را هم به جانب مسکو سوق داده است. با این حال، آیا می‌توان گفت حوادث غم انگیز آسیای جنوب شرقی قفقاز روسیه را بیدار کرده است؟ اکنون رهبران قفقاز شمالی  تا چه حد می‌توانند بر سیاست خارجی روسیه تأثیرگذار باشند؟

اختلافات مذهبی و دولتی

از یک نظر، واکنش سریع و تا این حد متلاطم نسبت به اوضاع مسلمانان روهینگیا غیرمنتظره بود. با آغاز سال 2014 اوضاع قفقاز شمالی در سایه وقایع کریمه، دُنباس و سوریه قرار گرفت. البته برای این امر هم دلایل مشخصی
وجود داشت که به هیچ وجه ارتباطی با اولویت‌های سیاست‌های اطلاعاتی دولت روسیه ندارد. تعداد حملات تروریستی در قفقاز شمالی در مقایسه با اوایل و اواسط سال‌های 2000 به طور قابل ملاحظه ای کاهش یافته است. «امارت قفقاز» و زیرساخت‌های آن تقریبا به طور کامل از بین رفتند و شاخص‌ترین رهبران پشت پرده آنها همچون دوکو عمروف یا علی اصحاب کبکوف به هلاکت رسیده‌اند.

پس از امارت قفقاز «ولایت قفقاز» جایگزین آن شد که ساختاری وابسته به تشکیلات ممنوعه «دولت اسلامی» در روسیه یا «داعش» است؛ این تشکیلات به رغم خطرات بالقوه، خوشبختانه نتوانسته از پیشینیان خود از نظر سطح فعالیت پیشی بگیرد. از دسامبر 2013 جهادی‌های قفقاز شمالی در خارج از منطقه هیچ عملیات تروریستی که از نظر وسعت با حملات تروریستی متروی مسکو، فرودگاه دومودو و یا زیرساخت حمل و نقل ولگاگراد قابل مقایسه باشد، انجام نداده اند. تصادفی نیست که طبق داده‌های لودا-سنتر در می‌2017، 41 درصد پاسخ دهندگان در پاسخ به پرسش مربوط به اوضاع قفقاز شمالی آن را «آرام و مساعد» برشمردند، و تنها 4 درصد بر این باور بودند که اوضاع قفقاز شمالی انفجاری  و ملتهب است. برای مقایسه در نوامبر 2005 تنها 8 درصد از پاسخ دهندگان،  اوضاع این منطقه را آرام و 20 درصد اوضاع ان را بحرانی ارزیابی کرده بودند.

با این حال با بررسی عمیق‌تر جریان فعلی، فعالیت و اقدامات (معترضانه) عمومی غافلگیرکننده نیست. از بسیاری جهات، مصالحه چچن همزمان با بازگشت مجدد به حوزه حاکمیتی روسیه (در حال حاضر این تنها نمونه در فضای شوروی سابق است که یک دولت جدایی طلب عملا تحت کنترل دولت مرکزی بازگشته است)، و تثبیت اوضاع سیاسی اجتماعی و کاهش تهدیدات تروریستی، متضمن یک خاص‌گرایی مدیریتی نیز بوده است. نکته این است که در این مورد، علاوه بر استقلال در اتخاذ برخی تصمیمات و عدم دخالت مرکز در بسیاری از امور چچن، آزادی ایدئولوژیک و همچنین تا حد خاصی آزادی در انتخاب خط مشیء سیاست خارجی هم برای این جمهوری لحاظ شد.  

در ادبیات غرب معمولا از چچن به عنوان یک منطقه بسته صحبت می‌شود. اما بسته بودن از نظر کارشناسان غربی و فعالان حقوق بشر به معنای غیرعلنی بودن تماس با شخصیت‌های دینی و سیاسی موثر کشورهای خاورمیانه و خاورنزدیک نیست. در سال‌های 2015 تا 2017 رمضان قادراف به عربستان سعودی، امارات متحده عربی و بحرین سفر کرده و در شمار میهمانان خارجی که به حضور پذیرفته می‌توان به سیاستمدار برجسته افغانی به نام ژنرال عبدالرشید دوستم اشاره کرد.  

پس از آنکه رهبر چچن در اینستاگرام شخصی خود به ارزیابی وضعیت میانمار پرداخت، وبلاگ نویسان و نویسندگان مقالات سیاسی و اجتماعی در این باره وارد صحبت شدند که قفقاز شمالی تلاش برای شکل‌دهی به سیاست خارجی روسیه را شروع کرده است. البته اینطور هم نیست، چرا که قفقاز شمالی تقریبا از زمان فروپاشی شوروی در این راستا گام برداشته است. اگرچه در ابتدا این منطقه بیشتر به عنوان یک واحد تابعه در نظر گرفته می‌شد و شاخصی برای قدرت یا ضعف روسیه پسا شوروی بود، به تدریج در سیاست خارجی –به رغم نداشتن نماینده در سازمان ملل- موضوعیت پیدا کرد.

مردمی که در پایتخت گروزنی گرد هم آمده بودند به تمام جهانیان اعلام کردند که ما اجازه شوخی با اسلام را نمی دهیم، اجازه نمی دهیم به احساسات مسلمانان توهین و بی حرمتی شود. این بیانات در واقع، فرازی از سخنرانی رمضان قدیرف در 19 ژانویه 2015 در اجتماعی است که در ارتباط با ماجرای نشریه فرانسوی شارلی ابدو شکل گرفته بود. در آن زمان پایتخت چچن برای طرفداران کمپین «ما شارلی نیستیم» به عرصه خاصی تبدیل شد. لازم به ذکر است که همراهی با این موضوع صرفا منحصر به فضای قفقاز شمالی نبوده است.  

پذیرش این فرضیه که مبتنی بر رودرو قراردادن ساختگی «قفقاز کهن» و «روسیه پیشرفته» است، به معنای ساده‌سازی عامدانه
اوضاع است. قدیرف از زمانی که به قدرت رسید در سیاست عمومی تجربه‌ای به دست آورد که ضمن برخورداری از واکنش سریع قادر است نه تنها منافع خود(جمهوری تحت حاکمیت خود)، بلکه منافع دیگر بخش‌های جامعه روسیه را که مواضع ضدغربی پیگیر و منسجمی دارند، بیان نماید. یعنی مردمی که نه تنها آماده مخالفت با خط مشیء امریکا و اتحادیه اروپا هستند، بلکه در داخل کشور از ایده «انتخاب تمدنی خاص» و بسیج جدی حول این محور حمایت به عمل می‌آورند. این یکی از عواقب وضعیت خاصی است که یک جمهوری واقع در ترکیب روسیه به طور جداگانه به خود گرفته است.

این ویژگی و مشخصه خاص چچن می‌تواند سودمند هم باشد. روسیه به عنوان یک کشور چندقومی و چندمذهبی است که علاوه بر ساختارهای وزارت امور خارجه از طریق دیگر کانال‌ها امکان پیاده‌سازی سیاست خارجی خود را دارد. در این رابطه، تصویری که قدیرف از خود به جای نهاده به عنوان تصویر «مدافع مسلمانان» در برابر دشمن مسلمین یعنی داعش (که رمضان احمدویچ از آن به عنوان «ابلیس» یعنی دولت شیطانی یاد می‌کند) به عنوان طرف مذاکره با ژنرال‌های افغانی یا شیوخ و شاهزادگان عرب، نسبت به دیپلماتی که فارغ التحصیل دانشگاه پایتخت است و به دلیل ضرورت‌های اداری مسائل خاورمیانه را تحت نظر دارد، اعتماد بیشتری بر می‌انگیزد.     

با این حال، این چشم‌انداز که تناقضی بین منافع دولت سراسری و منافع مذهبی منطقه‌ای دیده نمی شود، ممکن است جالب به نظر آید. بدیهی است تقویت روابط با پکن مستلزم واکنش جدی و محکمی نسبت به حوادث میانمار است. روسیه نمی تواند رویکرهای خود را با روشی که در چچن یا داغستان مورد پسند است یکی کرده و مشابه آن اقدام کند؛ مسکو باید با انعطاف پذیری و پیچیدگی بیشتری عمل نماید. لذا یک سوال اساسی پیش می‌آید و آن اینکه مسکو چگونه می‌تواند علاوه بر از دست ندادن اعتماد اتباع خود، اعتماد رهبران منطقه را هم که حساب خاصی روی سیاسی کردن دین و مذهب کرده‌اند از دست ندهد. 

ثمرات اسلام گرایی مجدد

با این حال، صحبت از قفقاز شمالی و بیداری آن در ارتباط با حوادث غم انگیز آسیای جنوب شرقی، ممکن بود به اشتباه همه چیز را به پدیده قدیرف و وضعیت ویژه چچن تقلیل دهد. در میان وبلاگ نویسان و فعالان مدنی علاوه بر مردم چچن، مردمان دیگر جمهوری‌های مسلمان قفقازشمالی نیز از مقامات روسیه خواسته اند که اقدام جدی‌تری (موضع قوی‌تری) نسبت به دولت میانمار صورت دهند، یا اینکه مسکو را متهم به بلوکه کردن قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل و سرپیچی از جاه طلبی‌های چین در آسیای جنوب شرقی کرده اند.

در این میان، داغستانی‌هایی هم هستند که به سختی نسبت به همراهی با رهبر جمهوری همسایه و حتی رهبر خودشان بدگمان هستند. علاوه بر این، اغلب این افراد رهبران قفقاز شمالی را به خاطر انفعال سرزنش می‌کنند و به رهبران خود توصیه می‌کنند که در جستجوی راهی برای دفاع از مسلمانان میانمار باشند.

هویت دینی قفقاز شمالی به قدیرف ختم نمی‌شود. در اوایل دهه 1990، در این منطقه مناقشات زیادی وجود داشت. بعضی از این مناقشات مثل اختلافات (اوسِتیا –اینگوشتیا و چچن به مرحله مسلحانه کشیده شد، دیگر مناقشات مثل منازعات ارضی در داغستان یا کاباردینو-بالکاریا) زیرخاکستر باقی ماند. با این حال، تقریبا در هیچ جا عامل مذهب نقش مهمی نداشت. این وضعیت تقریباً در آغاز دهه 2000 تغییر کرد. به قول احمد یارلیکاپُف «اسلامی سازی مجدد» در قفقاز شمالی روی داد که پس از آن حتی قسمت‌هایی که به طور سنتی نقش دین در آنها کمرنگ تر بود مثل کاباردینو-بالکاریا، قره‌چای چرکس، آدیغیه، ناحیه استاوراپُل نیز تحت تأثیر این عامل (اسلامی سازی مجدد) فرار گرفت. 

این کارشناس
می‌افزاید: «اسلام که سیاسی‌ترین دین جهان است به سرعت در قدرت نفوذ کرد ...، برقراری تماس‌های غیررسمی با نخبگان محلی به روش موثرتری برای گسترش نفوذ در ساختار دولتی تبدیل شد. این امر در داغستان، و به ویژه در مناطق شهری محسوس‌تر بود». افزون بر این، تقویت هویت دینی به اشکال مختلف، از وفاداری به مقامات گرفته تا اشکال افراطی آن به خودی خود اتفاق نمی افتد، بلکه در شرایط افت نهادهای غیردینی (سازمان‌های اجرای قانون و نهادهای قضایی) و بحران ایدئولوژی ملی روی می‌دهد. 

مسکو به طور مکرر ایده «ملت سیاسی روسیه» را اعلام کرده اما در عمل برای تحقق این ایده تلاش خاصی انجام نداده است. برعکس، مرکز (مسکو) قبل از همه بر وفاداری حاکمان مناطق متکی بوده و برای ایجاد یک رابطه درست بین اصول سکولار و مذهبی هیچ زحمتی به خود نداده است. در نتیجه چنین رویکردی در قفقاز شمالی به انقباض سریع گفتمان سکولار در حوزه‌های سیاسی، اطلاعاتی و آموزشی انجامید. همه اینها به دلیل کاهش ارتباطات افقی بین انسانی، منطقه‌ای شدن تاریخ نگاری و عدم وجود چشم اندازی روشن از جانب مرکز برای اولویت‌های تاریخی و سیاسی در سراسر روسیه روی داده است (که بعید است چنین چیزی را بتوان التقاط از نمادهای امپریالیستی، اتحاد جماهیر شوروی و پساشوروی به حساب آورد).

در نتیجه، ما صاحب نسل جدیدی شدیم که نسبت به پدران و اجداد خود، همگرایی بسیار بیشتری با دنیای اسلام دارد و در حال تجربه وقایعی در آن است که مختص این نسل می‌باشد.  اشکال و فرم‌های چنین تآثرات و تجربیاتی متنوع هستند و از مباحث و مناظره‌های الهیاتی و کسب علوم عالی اسلامی در خارج از کشور گرفته تا مشارکت در مناقشات خاورمیانه  را در بر می‌گیرد.  

در پدیده جدید اسلامگرایی (اسلامی شدن)، عناصر متضاد متعددی وجود دارند. روسیه به عنوان کشوری که نقش فعالی در فضای پساشوروی و خاورمیانه ایفا می‌کند، باید موقعیت خود را نه تنها به عنوان یک کشور روسی، بلکه همچنین به عنوان دنیای  ترکی و اسلامی تعریف کند. اما روسیه دارای ابعاد بودایی هم هست که ارزش آن کمتر از سایر موارد مذکور نیست. در جریان وقایع میانمار هم، تلاش‌هایی که برای یکی شمردن سیاست دولت این کشور با بودیسم صورت می‌گیرد  بسیار خطرناک است.

در عین حال، در تظاهراتی که در مسکو صورت گرفته بود معترضان شعارهای «بوداییان تروریستند» را سر می‌دادند، در شبکه‌های اجتماعی هم اعتراضات تحریک آمیزی نسبت به جمهوری کالمیکیا (1) به راه افتاد. متوجه باشیم که این واحد فدراسیون روسیه (کالمیکیا) با داغستان هم مرز است که بسیاری از بومیان بزرگترین جمهوری قفقاز شمالی در آن زندگی می‌کنند. به طور سنتی، متکلمان معتبر اسلامی معتقدند که تروریسم نباید با اسلام یکی شمرده شود. اما آیا نباید این قاعده را در مورد بودیسم اعمال کرد؟

بنابراین، وضعیت میانمار و انعکاس آن در قفقاز شمالی، مشکل یک منطقه مجزا در روسیه نیست. جمهوری‌های قفقاز شمالی نه محله اقلیت نشین‌هاست و نه قرق گاه اقوام، بلکه قلمرویی است که مشکلاتی که کل کشور با آن دست به گریبان است، به وضوح در آن روی میدهد.

بیداری مسلمانان روسیه یک پیام جدی به مسکو داده است. بدون داوری و میانجیگری موثر بین اقوام و مناطق مختلف کشور و بدون تعیین دقیق قواعد بازی و مرزهای مشخص، دولت مجاز قدرتمندی هم ایجاد نمی شود. تا کنون ما از مقامات روسیه در مورد چرایی مناقشه‌ای که در جنوب شرقی آسیا روی داده و ارتباط آن با کشور ما و بخش‌های جداگانه آن، بیانیه‌ی روشنی نشنیده‌ایم. این سکوت خلائی را ایجاد می‌کند که به سرعت آن را با سایر ایدئولوژی‌ها پر می‌کنند. شبح میانمار در قفقاز روسیه این نکته را یادآور شده است که مسکو، علاوه بر تعامل با واشنگتن و بروکسل، لازم است که به دیگر مسائل و مشکلات سیاست داخلی توجه نماید. البته این توجه باید عمیق و پرمحتوا باشد و صرفا به خاطر مهیاکردن شرایط برای انتخابات و توزیع آرا در «جناح راست» صورت نگیرد.
 

*دکترای تاریخ، دانشیار گروه آموزشی مطالعات منطقه ای و سیاست خارجی دانشگاه دولتی مسکو

مترجم: رقیه کرامتی نیا - کارشناس ارشد مطالعات روسیه از دانشکده مطالعات جهان، دانشگاه تهران
 
منبع: ایراس به نقل از سایت مرکز کارنگی مسکو

یادداشت ها:
1. اکثریت ساکنان این جمهوری بودایی هستند.
https://ccsi.ir//vdchw-nz.23nqmdftt2.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

عضويت در خبرنامه